انواع نظام های سیاسی و حکومتی در جهان کدام است؟
بدیهی است که دولت ها و نظام های سیاسی مختلفی در سراسر جهان وجود دارند. در این زمینه دولت به معنای واحد سیاسی است که قدرت و اقتدار در آن قرار دارد. این واحد می تواند یک ملت کامل یا یک زیرمجموعه در یک ملت باشد. بنابراین، گاهی اوقات از ملت های جهان به عنوان ایالت ها (یا دولت-ملت ها) یاد می شود، مانند تقسیمات فرعی در یک ملت، مانند کالیفرنیا، نیویورک و تگزاس در ایالات متحده. حکومت به معنای گروهی از افرادی است که امور سیاسی یک دولت را اداره می کنند، اما می تواند به معنای نوع حکومتی باشد که یک دولت توسط آن اداره می شود. اصطلاح دیگر این معنای دوم حکومت، نظام سیاسی است که در اینجا همراه با حکومت از آن استفاده خواهیم کرد. نوع حکومتی که مردم تحت آن زندگی می کنند پیامدهای اساسی برای آزادی، رفاه و حتی زندگی آنها دارد. بر این اساس، به طور مختصر به بررسی نظام های سیاسی عمده در جهان امروز می پردازیم..
فهرست محتوا
انواع نظام های حکومتی در جهان
دموکراسی
دموکراسی نظام سیاسی است که در آن شهروندان به طور مستقیم یا غیرمستقیم خود را اداره می کنند. واژه دموکراسی از یونانی گرفته شده و به معنای «حکومت مردم» است. در سخنان تکان دهنده لینکلن از سخنرانی گتیزبورگ، دموکراسی «حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم» است. در دموکراسی های مستقیم (یا خالص)، مردم در مورد سیاست ها و توزیع منابعی که مستقیماً بر آنها تأثیر می گذارد، تصمیم می گیرند. نمونه ای از چنین دموکراسی در عمل، جلسه شهر نیوانگلند است، که در آن ساکنان یک شهر سالی یک بار گرد هم می آیند و در مورد مسائل بودجه و سایر موارد رأی می دهند. با این حال، چنین دموکراسی های مستقیم زمانی غیرعملی هستند که تعداد افراد از چند صد نفر فراتر رود. بنابراین، دموکراسی های نمایندگی بسیار رایج تر هستند. در این نوع دموکراسیها، مردم مقاماتی را انتخاب میکنند تا در رایگیریهای قانونی در مورد موضوعاتی که بر جمعیت تأثیر میگذارند، نمایندگی کنند.
دموکراسی نمایندگی عملی تر از دموکراسی مستقیم در جامعه ای با هر اندازه قابل توجهی است، اما دانشمندان علوم سیاسی به مزیت دیگری از دموکراسی نمایندگی اشاره می کنند. حداقل در تئوری، تضمین می کند که افرادی که یک جامعه را اداره می کنند و از راه های دیگر به عملکرد جامعه کمک می کنند، افرادی هستند که استعدادها، مهارت ها و دانش مناسب برای انجام این کار را دارند. در این طرز تفکر، تودههای مردم در مجموع بیش از حد ناآگاه، بیسواد و بیعلاقه هستند که خودشان جامعه را اداره کنند. بنابراین، دموکراسی نمایندگی به «خامه» اجازه می دهد تا به بالای هرم برود، به طوری که افرادی که در واقع یک جامعه را اداره می کنند، واجد شرایط ترین افراد برای انجام این وظیفه اساسی باشند (سوارد، ۲۰۱۰). اگرچه این استدلال شایستگی زیادی دارد، اما این نیز درست است که بسیاری از افرادی که به این سمت انتخاب میشوند، ناکارآمد و/یا فاسد هستند.
ویژگی بارز دموکراسی نمایندگی رای دادن در انتخابات است.
دموکراسی ها مطمئناً کامل نیستند. فرآیند تصمیم گیری آنها می تواند بسیار کند و ناکارآمد باشد. همانطور که ذکر شد، تصمیمات ممکن است برای منافع خاص گرفته شود نه “برای مردم”. و نابرابری های فراگیر طبقه اجتماعی، نژاد و قومیت، جنسیت و سن می تواند وجود داشته باشد. علاوه بر این، در همه دموکراسی ها همه مردم از حق رای برخوردار نبوده اند. به عنوان مثال در ایالات متحده، آمریکایی های آفریقایی تبار تا پس از جنگ داخلی، با تصویب متمم ۱۵ در سال ۱۸۷۰، نمی توانستند رای دهند و زنان تا سال ۱۹۲۰ با تصویب اصلاحیه ۱۹، حق رای نداشتند.
مردم در کشورهای دموکراتیک علاوه بر برخورداری از حق رای عموماً از آزادی بیشتری نسبت به سایر انواع دولت ها برخوردارند.
سلطنت
سلطنت یک نظام سیاسی است که در آن قدرت در یک خانواده واحد است که از نسلی به نسل دیگر حکومت می کند. قدرتی که خانواده از آن برخوردار است، اقتدار سنتی است و بسیاری از پادشاهان به این دلیل احترام می گذارند که رعایا این نوع اقتدار را به آنها می دهند. با این حال سایر پادشاهان احترام را از طریق قدرت خودسرانه و حتی ترور به دست آورده اند. خانواده های سلطنتی هنوز هم امروز حکومت می کنند، اما قدرت آنها نسبت به قرن ها قبل کاهش یافته است. امروزه ملکه انگلیس تا حد زیادی یک موقعیت تشریفاتی دارد، اما پیشینیان او بر تاج و تخت قدرت بسیار بیشتری داشتند.
این مثال نشاندهنده تغییر تاریخی در انواع سلطنتها از سلطنت مطلقه به سلطنتهای مشروطه است (فاینر، ۱۹۹۷). در سلطنت های مطلقه، خاندان سلطنتی مدعی حق الهی برای حکومت هستند و قدرت قابل توجهی بر پادشاهی خود اعمال می کنند. سلطنت مطلقه هم در دوران باستان (مثلاً مصر) و هم در قرون وسطی (مثلاً انگلستان و چین) رایج بود. در حقیقت، قدرت بسیاری از پادشاهان مطلقه ،مطلق نبود، زیرا پادشاهان و ملکهها باید نیازها و خواستههای دیگر احزاب قدرتمند، از جمله روحانیون و اشراف را در نظر داشته باشند. با گذشت زمان، سلطنت مطلقه جای خود را به سلطنت مشروطه داد. در این پادشاهی ها، خانواده سلطنتی نقشی نمادین و تشریفاتی ایفا می کنند و از قدرت واقعی اندکی برخوردارند. در عوض، شاخههای مجریه و مقننه دولت – نخستوزیر و پارلمان در چندین کشور – دولت را اداره میکنند، حتی اگر خانواده سلطنتی همچنان از تحسین و احترام برخوردار شوند. سلطنت مشروطه امروزه در چندین کشور از جمله دانمارک، بریتانیای کبیر، نروژ، اسپانیا و سوئد وجود دارد.
الیگارشی
قدرت در یک الیگارشی در اختیار یک گروه کوچک و نخبه است. برخلاف نظام سلطنتی، اعضای یک الیگارشی لزوماً بر اساس پیوند با اجداد اصیل به موقعیت خود نمی رسند. بلکه ممکن است به دلیل قدرت نظامی، قدرت اقتصادی یا شرایط مشابه به مناصب قدرت صعود کنند.
به ندرت جامعه ای آشکارا خود را به عنوان یک الیگارشی تعریف می کند. به طور کلی، این کلمه دارای مفاهیم منفی است و تصورات گروهی فاسد را القا می کند که اعضای آن برای حفظ موقعیت ممتاز خود تصمیمات سیاسی ناعادلانه ای می گیرند. بسیاری از کشورهای مدرن که ادعای دموکراسی دارند واقعاً الیگارشی هستند. در واقع، برخی از روزنامه نگاران برجسته، مانند پل کروگمن، که برنده جایزه نوبل اقتصاد شد، ایالات متحده را یک الیگارشی می نامند و به تأثیر شرکت های بزرگ و مدیران وال استریت بر سیاست ایالات متحده اشاره می کنند (Krugman 2011). تحلیلگران سیاسی دیگر اظهار می دارند که همه دموکراسی ها واقعاً فقط «الیگارشی های منتخب» یا سیستم هایی هستند که در آن شهروندان باید به فردی رأی دهند که بخشی از مجموعه نامزدهایی است که از طبقه حاکمه نخبگان جامعه می آیند (,وینتر ۲۰۱۱).
الیگارشی ها در طول تاریخ وجود داشته اند و امروزه بسیاری روسیه را نمونه ای از ساختار سیاسی الیگارشی می دانند. پس از سقوط کمونیسم، گروه هایی از صاحبان مشاغل کنترل منابع طبیعی این کشور را به دست گرفتند و از این فرصت برای گسترش ثروت و نفوذ سیاسی خود استفاده کردند. هنگامی که یک ساختار قدرت الیگارشی ایجاد شد، برای شهروندان طبقه متوسط و پایین می تواند بسیار دشوار باشد که وضعیت اجتماعی-اقتصادی خود را ارتقا دهند.
استبداد و توتالیتاریسم
استبداد و توتالیتاریسم اصطلاحات کلی برای نظام های سیاسی غیر دموکراتیک هستند که توسط یک فرد یا گروهی از افراد اداره می شوند که آزادانه توسط جمعیت خود انتخاب نمی شوند و اغلب قدرت خودسرانه را اعمال می کنند. به عبارت دقیقتر، استبداد به نظامهای سیاسی اطلاق میشود که در آن یک فرد یا گروهی از افراد قدرت را در دست دارند، مشارکت مردمی در حکومت را محدود یا ممنوع میکنند، و مخالفان را سرکوب می نمایند. توتالیتاریسم به نظام های سیاسی اطلاق میشود که تمام ویژگیهای استبداد را در بر میگیرد، اما حتی سرکوبگرتر هستند زیرا سعی میکنند همه جنبههای زندگی و ثروت شهروندان را تنظیم و کنترل کنند. افراد می توانند به دلیل انحراف از رویه های قابل قبول زندانی شوند یا حتی در صورت مخالفت با ملایم ترین شیوه ها ممکن است کشته شوند.
به نقل از pressbooks در مقایسه با دموکراسی ها و نظام های سیاسی سلطنتی، حکومت های استبدادی و تمامیت خواه از نظر سیاسی بی ثبات ترند. دلیل اصلی این امر این است که این دولت ها از هیچ اقتدار قانونی برخوردار نیستند. در عوض قدرت آنها بر ترس و سرکوب استوار است. جمعیت این دولت ها به میل خود از رهبران خود اطاعت نمی کنند و متوجه می شوند که رهبران آنها با آنها بسیار بد رفتار می کنند. به هر دو دلیل، احتمال شورش آنها بیشتر از جمعیت کشورهای دموکراتیک است. گاهی شورش می کنند، و اگر شورش به اندازه کافی گسترده شود، انقلاب رخ می دهد. در مقابل، مردم در دولتهای دموکراتیک معمولاً درک میکنند که با آنها کم و بیش منصفانه رفتار میشود و علاوه بر این، میتوانند چیزهایی را که دوست ندارند از طریق فرآیند انتخابات تغییر دهند. چون نیازی به انقلاب نمی بینند، قیام نمی کنند.
از زمان جنگ جهانی دوم، که به تبدیل شدن ایالات متحده به یک قدرت بین المللی کمک کرد، ایالات متحده با برخی از رژیم های خودکامه و تمامیت خواه مخالفت کرده و در عین حال از برخی دیگر حمایت کرده است. جنگ سرد ایالات متحده و متحدانش را در مقابل کشورهای کمونیست، در درجه اول اتحاد جماهیر شوروی، چین، کوبا و کره شمالی قرار داد.آنها اقدام به تشکیل ناتو کردند. اما در همان زمان که ایالات متحده با این دولتهای مستبد مخالفت کرد، از بسیاری دیگر از جمله دولتهایی در شیلی، گواتمالا و ویتنام جنوبی حمایت کرد که شهروندان خود را که جرأت داشتند در آن دسته از مخالفتهایی که در قانون اساسی حمایت شده بود، سرکوب و حتی به قتل رساندند. پیش از این در تاریخ ایالات متحده، دولت های فدرال و ایالتی با تصویب قوانینی که انتقاد از جنگ جهانی اول را ممنوع می کرد و سپس با زندانی کردن شهروندانی که از آن جنگ انتقاد می کردند، مخالفان را سرکوب کردند (گلدشتاین، ۲۰۰۱). در طول دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، FBI، CIA و دیگر آژانسهای فدرال از دهها هزار شهروندی که تحت حمایت قانون اساسی اول در مخالفت بودند جاسوسی کردند (کانینگهام، ۲۰۰۴). در حالی که ایالات متحده همچنان چراغ آزادی و امید برای بسیاری از مردم جهان است، حمایت خود از سرکوب در گذشته نزدیک و دورتر نشان می دهد که هوشیاری ابدی مورد نیاز است تا اطمینان حاصل شود که “آزادی و عدالت برای همه” فقط یک شعار تو خالی نیست.
کمونیسم
کمونیسم یک شکل متمرکز از حکومت است که توسط یک حزب واحد رهبری می شود که غالباً در حکومت خود اقتدارگرا می باشد. دولت های کمونیستی با الهام از کارل مارکس فیلسوف آلمانی، مالکیت خصوصی و اقتصاد مبتنی بر سود را با مالکیت عمومی و کنترل جمعی تولید اقتصادی، مانند نیروی کار، کالاهای سرمایه ای و منابع طبیعی جایگزین می کنند. شهروندان بخشی از جامعه بی طبقه هستند که کالاها و خدمات را در صورت نیاز توزیع می کنند.
اتحاد جماهیر شوروی از سال ۱۹۲۲ تا ۱۹۹۱ یک دولت تک حزبی و کمونیستی در شمال اوراسیا بود. اکثر کشورهای کمونیستی مدرن مارکسیسم-لنینیسم را پذیرفته اند، یک ایدئولوژی کمونیستی مبتنی بر دکترین مارکس و ولادیمیر لنین انقلابی و سیاستمدار روسی. کشورهایی که حاکمیت تک حزبی و مارکسیست لنینیستی را حفظ کردند عبارتند از کوبا، لائوس، ویتنام و جمهوری خلق چین.
سوسیالیسم
سوسیالیسم نظامی است که همکاری را به جای رقابت بین شهروندان تشویق می کند. شهروندان به طور جمعی مالک ابزار تولید و توزیع کالاها و خدمات هستند، در حالی که یک دولت متمرکز آن را مدیریت می کند. هر فردی با توجه به نیاز و توانایی خود از سیستم بهره می برد و به آن کمک می کند.
سوسیالیسم سنگ بنای کشورهای اسکاندیناوی دانمارک، فنلاند، ایسلند، نروژ و سوئد است. همه آنها به سیاستهای سوسیالیستی پایبند هستند که سرمایهداری بازار آزاد را با کارهای عمومی گسترده، از جمله مراقبتهای بهداشتی رایگان، آموزش رایگان، یک دولت رفاه جامع، و درصد بالایی از کارگران اتحادیهای ترکیب میکند. این رویکرد اساساً ماهیت جمعی کمونیسم را با مالکیت خصوصی و رقابت پذیری سرمایه داری ترکیب می کند.
اشرافیت – Aristocracy
آریستوکراسی یا اشرافیت به شکلی از نظام های سیاسی اطلاق می شود که در آن طبقه حاکم کوچک نخبه – اشراف – بر طبقات پایین تر اجتماعی-اقتصادی قدرت دارند. اعضای طبقه اشراف معمولا بر اساس تحصیلات، تربیت و سابقه ژنتیکی یا خانوادگی انتخاب می شوند. اشراف غالباً ثروت و قومیت را با توانایی و حق حاکمیت پیوند می دهند.
اشرافیت از یونان باستان سرچشمه گرفت. این اصطلاح از کلمه یونانی آریستوکراتیا به معنای “حکومت بهترین ها” گرفته شده است. اشراف در اکثر دوره های قرون وسطی و مدرن در سراسر اروپا حکومت های مسلط بودند. اشراف تا زمان جنگ جهانی اول، کشورهای بزرگ از جمله بریتانیا، آلمان و روسیه را رهبری کردند، زمانی که سایر اشکال حکومتی محبوبیت یافت.
تئوکراسی
تئوکراسی به شکلی از حکومت اطلاق می شود که در آن یک ایدئولوژی مذهبی خاص، رهبری، قوانین و آداب و رسوم را تعیین می کند. در بسیاری از موارد، تفاوتی بین قوانین کتاب مقدس و قوانین حقوقی وجود ندارد. به همین ترتیب، روحانیون مذهبی معمولاً نقشهای رهبری را ایفا میکنند، که گاهی اوقات بالاترین مقام در کشور را نیز شامل میشود.
استعمار
استعمار شکلی از حکومت است که در آن یک ملت حاکمیت خود را بر سرزمین های دیگر گسترش می دهد. به عبارت دیگر، شامل گسترش حکومت یک ملت در خارج از مرزهای آن است. استعمار اغلب به حکومت بر جمعیت های بومی و بهره برداری از منابع می انجامد. استعمارگر معمولاً اقتصاد، فرهنگ، نظم مذهبی و شکل حکومتی خود را برای تقویت اقتدار خود توسعه می دهد.
در قرن پانزدهم، پادشاهی های اروپایی عصر اکتشافات دریایی را آغاز کردند که منجر به چندین دولت استعماری برجسته شد. استعمارگران بریتانیایی، فرانسوی، اسپانیایی و هلندی نفوذ و اقتدار خود را در سراسر جهان جدید گسترش دادند و در این فرآیند کل فرهنگ ها و مردم را از بین بردند و گاهی اوقات ریشه کن کردند. یکی از آشناترین موارد، سیزده مستعمره است که پس از استعمار آمریکای شمالی توسط بریتانیا در سال ۱۵۸۷ تأسیس گردید و بعداً به عنوان ایالات متحده آمریکا تأسیس شد.
انواع نظام های سیاسی از نظر ارسطو
ارسطو فیلسوف یونانی معتقد بود که مسائل مربوط به دولت، چگونگی سازماندهی آن و اینکه چگونه باید اهداف خود را دنبال کند، برای دستیابی به سعادت اساسی است. متن او «سیاست» کاوشی در انواع مختلف سازمانهای دولتی است و تلاش میکند تا حالتی را توصیف کند که در نهایت به رضایتبخشترین شهروندان منجر شود.
اشکال حکومت
ارسطو استدلال میکرد که شش راه کلی وجود دارد که جوامع را میتوان تحت حاکمیت سیاسی سازماندهی کرد، بسته به اینکه چه کسی و برای چه کسی حکومت میکنند.
در جهت منافع عمومی | پادشاهی | آریستوکراسی | سیاست |
در جهت منافع حاکم | استبدادی | الیگارشی | دموکراسی |
بنابراین، اشکال واقعی حکومت، آنهایی هستند که در آن یک یا چند یا چند نفر با نگاهی به منافع مشترک حکومت می کنند. اما حکومتهایی که به نفع شخصی حکومت میکنند، خواه برای یک نفر، یا معدود، یا از بین بسیاری، انحراف دارند.
استبداد نوعی سلطنت است که فقط به نفع پادشاه می باشد. الیگارشی به نفع ثروتمندان است. دموکراسی، نیازمندان: هیچ یک از آنها خیر عمومی همه نیست.
توجه به این نکته مهم است که در زمان ارسطو، دولت ها نسبتاً کوچکتر از امروز بودند. بنابراین، در دموکراسی ها، بسیاری می توانستند مستقیماً از طریق شرکت در شوراهای باز حکومت کنند.
اگرچه دموکراسیهای ما اکنون بسیار بزرگتر شدهاند، مفاهیم اصلی یکسان باقی میماند: رای ما ابزار اعمال حاکمیت ما است، و هر یک از ما ممکن است انتخاب کند که برای یک مقام دولتی نامزد شود.
ارسطو استدلال میکرد که الیگارشیها و دموکراسیها رایجترین شکلهای حکومت هستند که اشتراکات زیادی جز تخصیص قدرت دارند. و بنابراین او زمان زیادی را صرف بحث در مورد آنها می کند.
ارسطو استدلال میکرد که شش راه کلی وجود دارد که جوامع را میتوان تحت حاکمیت سیاسی سازماندهی کرد، بسته به اینکه چه کسی و برای چه کسی حکومت میکنند. پادشاهی، استبدادی/آریستوکراسی، الیگارشی/سیاست، دموکراسی
در علوم سیاسی، نظام سیاسی به معنای آن نوع سازمان سیاسی است که توسط یک دولت قابل شناسایی، مشاهده و یا به نحو دیگری اعلام می شود. روند تصمیم گیری رسمی دولت را مشخص می کند. معمولاً شامل نظام حقوقی و اقتصادی دولتی، نظام اجتماعی و فرهنگی و سایر سیستم های خاص دولتی و دولتی می شود. با این حال، این یک دیدگاه بسیار ساده از یک سیستم بسیار پیچیدهتر از مقولهها است که شامل این سؤالات است که چه کسی باید اختیار داشته باشد و دولت چه تأثیری بر مردم و اقتصاد خود باید داشته باشد.
انواع عمده نظام های سیاسی عبارتند از دموکراسی، سلطنت، و رژیم های استبدادی و تمامیت خواه.
یکی از مهمترین عوامل برای شکل گیری یک حکومت خوب توانایی مهار قدرت است. وجود احزاب مختلف، رسانه های آزاد و توان نقد موثر در کنار تکیه بر صندوق آرا از جمله مواردی هستند که می توانند کارآمدی یک سیستم حاکمیتی را افزایش دهند. تعیین بهترین نوع حکومت در جهان همچنین وابستگی زیادی به سیستم فرهنگی یک جامعه خواهد داشت اما از بین دموکراسی های نوظهور به عنوان یک نمونه موفق می توان به نظام سیاسی هند اشاره کرد. این نظام به شکل پارلمانی-فدرالی می باشد.
منبع کمکی: fs.blog
عالی🙏ممنون
عالی
خیلی ممنون برای توضیحات عالی تون
آقای دکتر اگر قرار باشه یک نوع نظام سیاسی را انتخاب کنید ،کدوم رو انتخاب میکنید ؟
یه سوال دیگه
کدام یک از نظام های سیاسی موفق تر بوده اند ؟؟و مردم نارضایتی کمتری داشته اند
درود
مشارکت مردم، ثبات سیاسی و مهار قدرت اهمیت دارد. نظام سیاسی پارلمانی با حضور ۳ یا ۴ حزب می توان اشاره کرد
واقعا عالی،خیلی استفاده کردیم تشکر وسپاس فراوان
بادرود وسپاس فراوان
حکومت از برای مردم آن جامعه است مهم آرامش آسایش خوشگذارانی همه اقشار جامعه است کدام به رفاه وآرامش بیشتر وفاصله طبقاتی کمتر است انسان شادی زندگی میخواهد تادرود دیگر بدرود