بدون دسته بندیسیاست

دیکتاتورها چگونه سقوط می کنند؟

سقوط دیکتاتور شبیه به ورشکستگی یک بازرگان است، ابتدا به صورت تدریجی و سپس ناگهان سقوط رخ می دهد.

ارنست همینگوی

از خیابان‌های بخارست تا محله‌های فقیر نشین مانیل، قدرت مردم همواره در نهایت پیروز می‌شود.

فروشگاه موج کوه

لازکو توکس زمانی نه چندان دور و در سال 1989 اسقف کرالیهاگوملک کشیش محله ای در یموسوآرا بود که از آپارتمان کلیسای خود اخراج می شد. جرم او این بود که علیه سیاست «سیستم‌سازی» – بازسازی شهرها و روستاهای کشورش به دستور رژیم خودکامه نیکولای چائوشسکو – تبلیغ می‌کرد.

توکس که از لحاظ نژادی مجارستانی بود، سابقه طولانی در انتقاد از رژیم داشت و بنابراین وقتی از ترک خانه خود امتناع کرد، این موضوع به دلیلی مشهور تبدیل شد و توجه پلیس مخفی چائوشسکو، سازمان بدنام Securitate را به خود جلب کرد. در دسامبر 1989، نه تنها اهل محله او بودند که برای محافظت از آپارتمانش نگهبانی می‌دادند، بلکه رومانیایی‌های قومیتی بودند که به جمعیتی که خیابان‌های اطراف را پر کرده بودند، سرازیر شدند.

آنچه در چند روز بعد اتفاق افتاد بهتر از داستان شخصی توکس شناخته شده است: اعتراضات توده ای در تیموسوآرا که به سرعت منجر به سقوط رژیم قدرتمند چائوشسکو شد.

این داستان در بسیاری از انقلاب ها آشنا به نظر می رسد بلکه الگوهای مشابه آنرا می توان در انقلاب های اروپای شرقی سالهای 1980 یا انقلاب های عربی در سالهای 2010 مشاهده نمود.

بخش بزرگی از مشکل درک چگونگی وقوع شورش‌های مدرن، گزارش آن‌ها است. لحظات سرخوشی از یک سو به شعار و از سوی دیگر به روایت‌های روشن از جنایات رژیم سقوط کرده خلاصه می‌شود. آنچه از بین می‌رود فرآیندی است که طی آن اقدامات یک حلقه مخالف اغلب کوچک به یک جنبش توده‌ای تبدیل می‌شود که شامل بخش کافی از جامعه برای از بین بردن یک دیکتاتور است.

اگر این امر درک ما را مخدوش می‌کند، تمایل به محدود کردن بررسی شورش‌ها به واقعیت‌های خود لحظه‌ی انقلاب نیز همین‌طور است. در عوض، کاری که ما باید انجام دهیم این است که بررسی کنیم چرا مردم دیکتاتوری را می پذیرند. با انجام این کار، ممکن است بیشتر متوجه شویم که چرا آنها اغلب به طور ناگهانی از دیکتاتوری رد می شوند. راجر پترسن، نویسنده کتاب مقاومت و شورش: درس هایی از اروپای شرقی، یکی از کسانی است که این سوال را بررسی کرده است: “مردم عادی چگونه علیه رژیم های قدرتمند و وحشی شورش می کنند؟” پاسخ او این است که اکثر شورش ها را می توان به سه مکانیسم یا فاز مجزا تقسیم کرد.

تغییر آهسته بخش بزرگی از مردم از بی طرفی

بر اساس نقشه راه شورش پترسن، اولین مورد حیاتی ترین است – تغییر آهسته در بخش بزرگی از جمعیت از آنچه که رژیم “بی طرفی” می نامد به آنچه که او به عنوان “مقاومت گسترده اما سازماندهی نشده و غیرمسلحانه” توصیف می کند.

رفتار مرتبط با این مرحله، رفتاری است که معمولاً شامل «گرافیتی ضد رژیم، خواندن سرودهای ملی گرایانه، پخش یا پذیرش ادبیات ضد رژیم و شرکت در تظاهرات خودجوش» است.

در مورد اعتراضاتی که در آپارتمان لازلو توکس در سال 1989 متمرکز شد، دقیقاً همین مورد بود، جایی که جمعیت تجمع کننده ابتدا سرود می خواندند اما سپس به سرعت به خواندن یک آهنگ ملی گرایانه ممنوعه، Deteapt-te, române رفتند! (بیدار، رومانی) این را تظاهرکنندگان دو سال پیش در تظاهرات گسترده در شهر براشوف نیز خوانده بودند.

قیام سازمان یافته

مرحله دومی که پترسن توصیف می کند، قیام سازمان یافته و مسلحانه محلی است. و مرحله سوم از نظر وی، حفظ آن شورش است.

پیترسن در سال 2011 گفت: «این درباره بازیگران اول است. او ادامه می دهد: “مردمی هستند که آماده مخالفت با رژیم هستند، اما نکته مربوط به افرادی است که شما می بینید که در فاصله چند صد متری تظاهرات رانندگی می کنند تا ببینند آیا افراد کافی برای پیوستن به آنها نیز وجود دارد یا خیر. این مربوط به افرادی است که این کار را انجام می دهند. تصمیم استراتژیک در مورد پیوستن به تظاهرات این است: من نمی توانم تنها باشم.”

پترسن اعتقاد دارد که در قیام های اخیر رسانه های اجتماعی نقش مهمی ایفا کرده است. دقیقاً به این دلیل که تعداد آن “اولین بازیگران” را در خیابان افزایش داده است. “در اروپای شرقی سه نشانه وجود داشت که مردم به آنها نگاه می کردند – مشارکت دانشجویان، کارگران و مشارکت کلی جامعه” در تصمیم گیری برای پیوستن به آن.

کنار گذاشتن معامله با حکومت

یکی دیگر از پله های قیام از نظر پترسون تصمیم اجتماعی بر مبنای کنار گذاشتن معامله با حکومت است. این معامله می تواند شامل مزایایی مانند اشتغال و تحصیل در یک سو و کرامت انسانی در سوی دیگر قلمداد شود.

وی ادامه می دهد”من فکر می کنم در مجارستان و چکسلواکی برای مدت طولانی این احساس در بین بسیاری وجود داشت که می گفتند “بیایید در مورد سیاست صحبت نکنیم، بیایید درباره نان صحبت کنیم. این معامله ای است که ما می پذیریم”. اما بعد از یک نقطه خاص فقط نان نیست. دیگر، این کرامت است. این یعنی «من زندگی مستقلی ندارم».

شباهت جدی بین انقلاب های عربی و انقلاب های شرق اروپا درباره “نه گفتن به نان و بله گفتن به سیاست” وجود دارد.

پروفسور احمد شلبی در دانشگاه قاهره این رضایت از قدرت را در ازای برخی منافع اقتصادی و اجتماعی دموکراسیة الخوبز – دموکراسی نان – نامگذاری کرده است. او معامله سیاسی بین رهبران عرب پس از استقلال را توصیف می کند که در ازای خدمات یارانه ای از مردم خود احترام گرفته اند. این معامله ای است که در مواجهه با حمایت رژیم ها از سیاست های اقتصادی نئولیبرال، فساد گسترده و همین تمایل جوانان عرب برای خودمختاری سیاسی بیشتر، به کار رفته است.

لاربی سادیکی پس از مشاهده خود از انقلاب تونس و در طی سخنرانی در دانشگاه اکستر، این سوال کلیدی را مطرح می‌کند. “وقتی به مردم معترض در تونس می نگرید، باید بپرسید که چرا طبقات متوسط ​​به کسانی که از کمربند فلاکت مکان هایی مانند سیدی بوزید و کاسرین(مردم فقیر) هستند پیوستند؟ این یک روند روانی است. با شورش ها، کمیت کیفیت را ایجاد می کند.

“لحظه کلیدی زمانی فرا می رسد که مردم از خود می پرسند که چرا به معترضان ملحق نمی شوند. درهای همسایگان خود را می زنند تا بگویند “بیایید به حبیب بورقیبه [خیابان اصلی تونس و کانون اعتراضات آن کشور] برویم.”

“این نقطه اوج است، وقتی این بخش از جامعه تصمیم می گیرد که این مبارزه ما نیز باشد. این چیزی است که شما بعد از 9 ژانویه در تونس دیدید. پس از آن نقطه مردم به آنچه در حال رخ دادن است نگاه می کردند و می گفتند این بچه ها چرا کشته می شوند. آن وقت همه شخصاً نگران می شوند.”

نماد

مورد توکس در رومانی همچنین یکی دیگر از ویژگی‌های قیام ها را به نمایش می‌گذارد – ضرورت تمرکز بر یک قربانی قابل شناسایی کلیدی در جمعیتی که از قبل با نارضایتی کافی برای شورش آماده شده‌اند. در تونس، این شخصیت محمد بوزیزی، میوه‌فروش سیدی بوزید بود که خود را به آتش کشید. در مصر، تمرکز اولیه با قتل خالد سعید، که در ژوئن گذشته توسط پلیس در اسکندریه مورد ضرب و شتم وحشیانه قرار گرفت و نامش به یک فراخوان تجمعی برای شبکه‌های فعالی تبدیل شد که در اولین تظاهرات بزرگ علیه رژیم شرکت کردند.

در سقوط فردیناند مارکوس دیکتاتور فیلیپین در سال 1986 مردم درباره پنهان کردن قتل بنیگنو آکوینو به وی مضنون بودند که به عنوان نوعی نماد برای سرنگونی رژیم وی عمل کرد.

خشونت توسط رژیم حاکم باعث ضربه به خودش می شود.

هم پیترسن و هم سادیکی استدلال می کنند، استفاده از خشونت توسط رژیم تحت چالش، به عنوان یک محرک حیاتی برای تشدید تنش توسط معترضان علیه رژیم عمل می کند. این صرفاً به این دلیل نیست که استفاده دولتی از خشونت – چه در بحرین یا رومانی، مصر یا لیبی – به عنوان یادآور ماهیت وحشیانه آن در زمانی است که آسیب پذیرتر از آن چیزی است که تصور می کند. همچنین به این دلیل است که استفاده از خشونت دولتی، آنهایی را که هنوز بخشی از دولت هستند با یک سوال اخلاقی و استراتژیک مواجه می‌کند: آیا باید استفاده از زور را تحمل کرد و امیدوار بود رژیم زنده بماند، یا کنار برود و به مخالفان بپیوندد.

پیترسن می‌گوید: «این طرف دیگر ماجرا نسبت به کسانی است که شورش می‌کنند. ملاحظات مختلفی برای نیروهای نظامی، پلیس یا نیروهای ویژه وجود دارد که بر اساس نقش آنها تعریف می شود. آنها باید انتخاب کنند: آیا می توانند طرف خود را تغییر دهند و امیدوار باشند که مردم روایت جدید آنها را در دنیای جدید پس از رژیم بپذیرند. یا تا انتها به آن پایبند باشید.

“این که شما به مخالفان سرکشی کنید بستگی به این نوع محاسبات اخلاقی متفاوت دارد. به عنوان مثال، سربازان عادی محاسبات خاص خود را دارند. و اگر تصمیم بگیرند به معترضان شلیک نکنند که سیگنالی به مقامات بالاتر در ارتش می فرستد. سپس. به زودی ممکن است شاهد تغییر علاقه ارتش باشید.”

اما پترسن یک اخطار دارد. این نوع مذاکره در سازمانی مانند ارتش، در صورت استفاده زودهنگام و «خردکننده» از خشونت، لزوماً صادق نیست.

که یک سؤال نهایی باقی می‌گذارد: آیا رژیم‌های استبدادی به دلیل ماهیت خود به انعطاف‌پذیری کافی یا خودآگاهی نهادی و فردی مجهز نیستند تا از طریق مذاکره با قدرت مردم در لحظه‌ی بزرگ‌ترین تهدید، بقای خود را حفظ کنند، زمانی که آشکار می‌شود که قیام یک تهدید و چالش جدی برای ماهیت آنها است.

محافظت از کودتا یا چاقوی دولبه

بخشی از مشکل در خاورمیانه و جاهای دیگر، همان تاکتیک‌هایی است که رژیم‌ها برای محافظت از خود در برابر چالش‌های داخلی به کار می‌گیرند. در یک مطالعه تاثیرگذار توسط جیمز کوئینلیوان، تحلیلگر شرکت غیرانتفاعی تحقیق و توسعه رند، این استراتژی “محافظت از کودتا” نامیده می شود. از قضا، این نوع تاکتیک است که اغلب این نوع حکومت ها را بیش از سایرین در برابر خیزش های مردمی آسیب پذیر کرده است.

در ساده‌ترین حالت، «ضد کودتا» روشی است که در آن رژیم‌ها یک هسته درونی کوچک مافیایی را متشکل از نزدیکان، خانواده‌ها، منافع قبیله‌ای یا قومی تثبیت می‌کنند و در عین حال از انگیزه‌هایی برای تشویق نیروهای امنیتی، اعم از ارتش و پلیس، برای محافظت استفاده می‌کنند. در حالی که یکدیگر را زیر نظر دارند.

با این حال، پیامد ناخواسته این روش، رژیم‌های پارانوئید، درون‌نگر و منفک است که اغلب از واقعیت آنچه مردمشان فکر می‌کنند، جدا شده‌اند، که در دیدگاه خودشان نسبت به آسیب‌ناپذیری و اهمیتشان توسط کادری از مردان بله قربان گو تقویت می‌شود.

شاید این توضیح دهد که چرا رژیم‌های دیکتاتوری که از سوی ناظران خارجی به عنوان پایدار و آسیب‌ناپذیر تلقی می‌شوند، می‌توانند هرچه سریع‌تر سقوط کنند، به ویژه زمانی که یک عنصر کلیدی مانند ارتش – همانطور که در مصر و تونس اتفاق افتاد – حمایت خود را کنار گذاشت. و همانطور که جان بری و کریستوفر دیکی در مقاله اخیر در وب سایت Daily Beast اظهار کردند، این یک تجارت ارزان نیست.

عبور از سد ترس

با این حال، در پایان، موفقیت یک شورش به عبور از سد ترس توسط افراد کافی بستگی دارد، نه صرفاً گروه کوچک مخالفان فداکار. قضاوتی مبنی بر اینکه ریسک ارزشش را دارد و ممکن است شورش در واقع موفق شود.

پترسن به یاد می آورد: «در سال 1991 در ویلنیوس در میان جمعیت بودم که 15 نفر کشته شدند. به یاد دارم که پاسخ مردم این بود که عقب نشینی نکردند، بلکه به پارلمان رفتند.»

آلبر کامو می پرسد “قیام چیست” و خود در پاسخ به آن می گوید”در این مرحله است که ترس از بین می رود، تمام ملت ها می گویند نه. و زمانی است که ظالمان سقوط می کنند.”

منبع: theguardian / سال 2011

4.7/5 - (15 امتیاز)

دکتر مهدی جباریان

دکتر مهدی جباریان دکتری مدیریت استراتژیک دانشگاه تهران کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی کارشناسی مهندسی معماری دانشگاه آزاد اسلامی مشاور و مدرس حوزه استراتژی و مدیریت mahdi.jabarian@ut.ac.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن