استراتژی چیست : تعاریف مختلف به زبان ساده
اینروزها واژه استراتژی را هر جایی می توانید ببینید. در واقع هر جایی که قرار است به اهمیت چیزی اشاره شود از این لغت استفاده می گردد. اما به واقع مفهوم استراتژی مهم بودن یک چیز نیست.
ریشه لغت استراتژی از استراتاگوس یا هنر ژنرال در زبان یونانی می آید. یک ژنرال جنگی از آن برای پیروزی در نبرد استفاده میکند که هنوز هم چنین می باشد. اما ریشه های واقعی استراتژی در کجاست؟
فهرست محتوا
تعاریف مختلف استراتژی به زبان ساده
ریشههای استراتژی از دیدگاه بروس هندرسون
در مقاله “The Origin of Strategy” که در سال ۱۹۸۹ در Harvard Business Review منتشر شد، بروس هندرسون، بنیانگذار گروه مشاوره Boston Consulting Group (BCG)، ریشههای استراتژی را در رقابت جستجو میکند. او معتقد است که استراتژی از نیاز به رقابت در دنیای تجارت نشأت میگیرد.
هندرسون در این مقاله به دو نوع رقابت اشاره میکند:
۱. رقابت طبیعی: این نوع رقابت در دنیای حیوانات و گیاهان وجود دارد و بر اساس بقای اصلح fittest است. در رقابت طبیعی، موجوداتی که بهتر میتوانند با محیط خود سازگار شوند، زنده میمانند و تولید مثل میکنند.
۲. رقابت استراتژیک: این نوع رقابت در دنیای انسانها وجود دارد و بر اساس انتخاب است. در رقابت استراتژیک، شرکتها باید برای دستیابی به اهداف خود تصمیمات آگاهانه بگیرند و با یکدیگر رقابت کنند.
هندرسون معتقد است که رقابت استراتژیک با ظهور اقتصاد بازار شکل گرفته است. در اقتصاد بازار، شرکتها باید برای جلب رضایت مشتریان و کسب سود با یکدیگر رقابت کنند. این رقابت باعث میشود که شرکتها به طور مداوم به دنبال راههایی برای بهبود عملکرد خود و کسب مزیت رقابتی باشند.
هندرسون در مقاله خود به چند عامل کلیدی که بر رقابت استراتژیک تأثیر میگذارند اشاره میکند، از جمله:
- منابع: شرکتها برای رقابت در بازار به منابع مختلفی مانند سرمایه، نیروی کار، مواد اولیه و فناوری نیاز دارند.
- تواناییها: شرکتها باید تواناییهای مختلفی مانند تولید، بازاریابی، فروش و خدمات مشتری را برای رقابت در بازار توسعه دهند.
- موقعیت رقابتی: موقعیت رقابتی یک شرکت در بازار به سهم بازار، برند و وفاداری مشتریان آن بستگی دارد.
- قوانین و مقررات: قوانین و مقررات دولتی میتوانند بر رقابت در بازار تأثیر بگذارند.
هندرسون معتقد است که برای موفقیت در رقابت استراتژیک، شرکتها باید یک استراتژی مؤثر داشته باشند. استراتژی مؤثر باید بر پایه تجزیه و تحلیل دقیق صنعت و موقعیت رقابتی شرکت باشد. این استراتژی باید شامل اهداف روشن، برنامههای عملی و منابع لازم برای دستیابی به آن اهداف باشد.
میراث هندرسون:
مقاله “The Origin of Strategy” هندرسون به عنوان یکی از مهمترین مقالات در زمینه استراتژی شناخته میشود. ایدهها و نظریههای او در مورد رقابت و استراتژی همچنان توسط مدیران و رهبران در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد.
زمینه های استراتژی
بروس هندرسون به یکی از زمینه های اساسی استراتژی یعنی رقابت ذاتی بر سر بقا اشاره کرده است اما اشکال اولیه استراتژی با ظهور و ثبوت تمدن ها شکل گرفت. در اینجا بود که تمدن های مختلف به دلیل دسترسی به منابع گوناگون که متضمن بقای آنها بود با یکدیگر رقابت کردند و در نتیجه اولین اشکال استراتژی در میدان جنگ و سیاست به وقوع پیوست.
به طور کلی می توان به این نتیجه رسید که هر جایی نوعی از رقابت در می گیرد، استراتژی نیز ظهور می کند.
ریشه های استراتژی در هر جایی که شکلی از رقابت در آن وجود داشته است نمود یافته. از مهمترین آنها می توان به چهار زمینه اشاره کرد :
- جنگ
- سیاست
- کسب و کار
- ورزش
در هر چهار زمینه عنصر کلیدی رقابت است. پس استراتژی را بایستی ابزاری برای رقابت دانست. حتی در کهن ترین شکل آن نیز یک نبرد برای بقا وجود داشته. به این شکل که انواع گونه ها برای اینکه به بقای خود ادامه دهند با یکدیگر رقابت کرده اند.
استراتژی در جنگ
از پیشگامان استفاده از نگاه استراتژیک در جنگ باید به سان تزو اشاره کرد. سان تزو یک ژنرال ، استراتژیست ، نویسنده و فیلسوف چینی در ۲۵۰۰ سال پیش بود. وی در کتاب هنر جنگ بر جایگزین ها در نبرد تمرکز می کند.
هدف از جنگیدن پیروزی با کمترین هزینه است.
سان تزو – هنر جنگ
یکی از بزرگترین الگوهای نمادین بهره گیری از استراتژیک در قرون اخیر در جنگ را باید ناپلئون بناپارت دانست. وی در جنگهایش با تکیه بر راهبردهای جنگی با ارتشی که از نظر تعداد کمتر بود پیروزی کسب می کرد. کلاوس ویتز در کتاب درباره جنگ به بررسی استراتژیهای جنگ ناپلئون پرداخت. این کتاب هنوز هم به عنوان یکی از منابع آموزشی استفاده می گردد.
برخی از مهم ترین استراتژی های تاریخی در دنیای جنگ که احتمالا هم درباره آنها شنیده اید به شرح زیر هستند:
استراتژی اسب تروا:
این استراتژی شامل نفوذ به قلمرو دشمن با پنهان شدن در داخل یک شیء بزرگ، مانند اسب تروا در افسانه یونان باستان، است. هدف از این استراتژی ایجاد غافلگیری و ضربه زدن به دشمن از درون است.
استراتژی زمین سوخته:
این استراتژی شامل نابودی منابع و زیرساختهای دشمن در مسیر پیشروی خود است. هدف از این استراتژی تضعیف توانایی دشمن برای مقاومت و فرار از منطقه است.
استراتژی ساحل نورماندی:
این استراتژی مربوط به عملیات پیادهسازی متفقین در ساحل نورماندی فرانسه در خلال جنگ جهانی دوم است. این عملیات شامل فرود تعداد زیادی از سربازان در یک جبهه گسترده و غلبه بر استحکامات ساحلی دشمن بود.
استراتژی هانیبال در برابر رمیها:
هانیبال، سردار کارتاژ، در جنگهای پونیک از چندین استراتژی خلاقانه استفاده کرد. یکی از مشهورترین آنها، عبور از کوههای آلپ با فیل بود که رمیها را غافلگیر کرد. او همچنین از تاکتیکهای محاصره و نبرد چریکی برای فرسوده کردن دشمن استفاده میکرد.
تعریف استراتژی از دیدگاه لیدل هارت
لیدل هارت در کتاب خود، استراتژی، به بررسی جنگ ها و نبردهای مربوط به زمان یونانیان باستان تا جنگ جهانی دوم می پردازد. وی نتیجه گرفت که تعریف کلاوسویتس از استراتژی به عنوان” هنر به کارگیری نبردها به عنوان وسیله ای برای رسیدن به هدف جنگ” از این نظر نادرست است که این دیدگاه از استراتژی به سیاست نفوذ کرده و نبرد را تنها وسیله دستیابی به اهداف استراتژیک قلمداد می کند. لیدل هارت با خاتمه بررسی خود در مورد جنگها، سیاست، استراتژی و تاکتیک به این تعریف کوتاه از استراتژی میرسد:”هنر توزیع و استفاده از ابزارهای نظامی برای تحقق اهداف سیاست” حذف کلمه نظامی فرستادن تعریف استراتژی به دنیای کسب و کار را آسان می کند. این امر ما را به یکی از پدرخوانده های برنامه ریزی استراتژیک یعنی جورج اشتاینر می رساند.
سیاست متولد شد و استراتژی جلوتر رفت
اما جنگ حتی در ارزان ترین شکل خود هم گران تمام می شد و هزاران نفر کشته و خسارات زیادی بر جای می گذاشت اما رقابت بر سر منابع با استفاده از ابزار سیاست به شکل استراتژی های سیاسی گزینه ای ارزان تر بود و همین هم باعث شد در بسیاری از موارد جای جنگ را بگیرد.
در دنیای پیچیده سیاست، استراتژی به مثابه نقشه راهی حیاتی عمل میکند که رهبران، احزاب و گروههای سیاسی را در مسیر کسب قدرت، حفظ قدرت و یا اعمال نفوذ در سطوح مختلف هدایت میکند. این نقشه راه شامل انتخاب اهداف، تعیین مسیر، تخصیص منابع و اجرای اقدامات میشود تا بازیگران سیاسی بتوانند به اهداف و آرمانهای خود دست یابند.
در طول تاریخ، رهبران و متفکران سیاسی از استراتژیهای مختلفی برای دستیابی به اهداف خود استفاده کردهاند. برخی از استراتژیهای مشهور عبارتند از:
- قدرت نرم: این استراتژی بر متقاعد کردن و جذب دیگران به جای استفاده از زور یا اجبار تمرکز دارد. ابزارهای قدرت نرم میتوانند شامل دیپلماسی، فرهنگ، آموزش و رسانه باشند.
- قدرت سخت: این استراتژی بر استفاده از زور یا تهدید به زور برای دستیابی به اهداف سیاسی تمرکز دارد. ابزارهای قدرت سخت میتوانند شامل ارتش، پلیس و سلاح باشند.
- تقسیم و حکومت: این استراتژی به دنبال ایجاد تفرقه در میان گروههای مخالف برای تضعیف قدرت آنها است. این کار میتواند از طریق تحریک تنشهای قومی یا مذهبی یا انتشار اطلاعات نادرست انجام شود.
- ائتلاف سازی: این استراتژی به دنبال ایجاد اتحاد با سایر گروهها یا کشورها برای افزایش قدرت و نفوذ است. ائتلافها میتوانند برای دستیابی به اهداف مشترک مانند امنیت، تجارت یا پیشبرد صلح استفاده شوند.
- مقاومت: این استراتژی به دنبال مخالفت با یک حاکم یا رژیم ظالم از طریق تظاهرات، اعتصاب یا سایر اقدامات مدنی است. مقاومت میتواند یک ابزار قدرتمند برای ایجاد تغییر سیاسی باشد.
- انقلاب: این استراتژی به دنبال سرنگونی یک حاکم یا رژیم از طریق خشونت است. انقلابها اغلب آخرین راه حل هستند، زیرا میتوانند بسیار خشن و آشفته باشند.
استراتژی در کسب و کار
اما پایه ورود راهبرد به کسب و کار هم بی ربط به رقابت نیست. پس از دوره ای که تولید انبوه در آن شکل گرفت. شرکتها به نقطه ای رسیدند که برای سهم بازار بیشتر مجبور به رقابت با یکدیگر شدند. در اینجا بود که در عمل و به شکل امروزی راهبرد وارد ادبیات کسب و کار شد. اما پیش از آنهم در کسب و کار وجود داشت هر چند که اسمی از آن آورده نمیشد.
تعریف چندلر از استراتژی
در سالهای ۱۹۶۰ آلفرد چندلر اولین کسی بود که به شکل رسمی از این واژه استفاده کرد.
استراتژی تعیین اهداف بلند مدت برای شرکت ، و انطباق دوره های عمل و نیز تخصیص منابع لازم برای دست یابی به این اهداف می باشد.
آلفرد چندلر
آلفرد چندلر، مورخ و استاد برجسته مدیریت، در کتاب خود با عنوان “استراتژی و ساختار” (۱۹۶۲) تعریفی جامع از استراتژی ارائه میدهد. او استراتژی را به عنوان عبارت از “تعیین اهداف بلندمدت یک سازمان، اتخاذ مسیرهای اقدام برای دستیابی به این اهداف و تخصیص منابع لازم برای تحقق آنها” تعریف میکند.
به عبارت دیگر، استراتژی طبق دیدگاه چندلر شامل سه عنصر کلیدی است:
- اهداف بلندمدت: استراتژی باید اهدافی را مشخص کند که سازمان در بلندمدت به دنبال آن است. این اهداف باید واضح، قابلاندازهگیری و دستیافتنی باشند.
- مسیرهای اقدام: استراتژی باید مشخص کند که چگونه سازمان به اهداف خود خواهد رسید. این شامل تعیین اقدامات، ابتکارات و منابع لازم برای تحقق اهداف است.
- تخصیص منابع: استراتژی باید منابع لازم برای اجرای برنامههای تعیین شده را تخصیص دهد. این شامل منابع مالی، انسانی و فناورانه میشود.
دیدگاه پیتر دراکر در مورد استراتژی
پیتر دراکر، پدر علم مدیریت، دیدگاههای عمیقی در مورد استراتژی ارائه داده است که تا به امروز نیز مورد توجه و استناد است. در اینجا به برخی از نکات کلیدی دیدگاه دراکر در مورد استراتژی اشاره میکنیم:
۱. استراتژی به معنای تعیین رسالت و ماموریت سازمان است:
دراکر معتقد بود که اولین قدم در تدوین استراتژی، تعیین رسالت و ماموریت سازمان است. رسالت به معنای بیان هدف وجود سازمان و ماموریت به معنای تبیین زمینه فعالیت و وظایف اصلی آن است.
۲. استراتژی بر نقاط قوت تمرکز دارد:
دراکر معتقد بود که سازمانها باید بر نقاط قوت خود تمرکز کنند و از آنها برای کسب مزیت رقابتی استفاده کنند. او معتقد بود که تمرکز بر نقاط ضعف منجر به تلف منابع و زمان میشود.
۳. استراتژی ساده و قابل فهم است:
دراکر معتقد بود که استراتژی باید ساده و قابل فهم برای همه افراد سازمان باشد. او معتقد بود که پیچیدگی استراتژی منجر به ایجاد سردرگمی و ناکارآمدی میشود.
۴. استراتژی منعطف و قابل تغییر است:
دراکر معتقد بود که استراتژی باید منعطف و قابل تغییر باشد تا سازمان بتواند با تغییرات محیط خود سازگار شود. او معتقد بود که استراتژی ثابت در دنیای امروز منسوخ شده است.
۵. استراتژی بر اقدام تمرکز دارد:
دراکر معتقد بود که استراتژی فقط به معنای برنامهریزی نیست، بلکه باید بر اقدام نیز تمرکز داشته باشد. او معتقد بود که بهترین استراتژیها آنهایی هستند که به طور موثر به اجرا درآیند.
آثار دراکر در مورد استراتژی:
دیدگاههای دراکر در مورد استراتژی تاثیر عمیقی بر تئوری و عمل مدیریت داشته است. ایدههای او به مدیران در سراسر جهان کمک کرده است تا استراتژیهای موثرتری برای سازمانهای خود تدوین کنند. کتابهای او مانند “مدیریت برای نتایج” و “وظایف مختص مدیران” به منابع کلاسیک در زمینه استراتژی تبدیل شدهاند.
نقل قولهای معروف دراکر در مورد استراتژی:
- “بهترین استراتژی آن است که نقاط قوت خود را بشناسید و از آنها برای خدمت به نیازهای مشتریان خود استفاده کنید.”
- “استراتژی مانند نقشه راه است. شما باید مسیر خود را بدانید، اما همچنین باید آماده تغییر مسیر در صورت نیاز باشید.”
- “استراتژی در مورد تصمیمگیری در مورد این است که چه کاری نکنید. این در مورد انتخاب مسیر است، نه طی کردن همه مسیرها.”
استراتژی از دیدگاه پورتر
پس از چندلر و دراکر نیز می توان به مایکل پورتر اشاره نمود. مایکل پورتر بیشتر از چندلربر رقابت تاکید داشت.
مایکل پورتر، متفکر مشهور در زمینه مدیریت، در کتاب خود به نام “استراتژی رقابتی” (۱۹۸۰) تعریفی جامع از استراتژی ارائه میدهد. او استراتژی را به عنوان “تصمیمگیری در مورد اینکه چگونه در یک صنعت رقابت کنید” تعریف میکند.
به عبارت دیگر، استراتژی طبق دیدگاه پورتر شامل دو عنصر کلیدی است:
- انتخاب نوع رقابت: سازمان باید تعیین کند که در کدام بخش از صنعت میخواهد رقابت کند و چگونه میخواهد از رقبا تمایز یابد.
- برتری در آن نوع رقابت: سازمان باید برتریهای رقابتی را ایجاد و حفظ کند تا در بخش انتخابی خود موفق عمل کند.
وی به دست آوردن یک موقعیت قوی در بازار را در مرکز راهبرد قرار داد. موقعیتی که ذاتا نسبی می باشد.
یک فرمول گسترده از نحوه رقابت کسب و کار ، اهداف آن و خط مشی هایی که برای رسیدن به این اهداف مورد نیاز است. و ترکیب این اهداف برای جایگاهی که شرکت به دنبال رسیدن به آن می باشد. عصاره استراتژی انجام ندادن نبایست هاست.
مایکل پورتر
استراتژی از نگاه مینتزبرگ:
اما هنری مینتزبرگ استاد دانشگاه مک گیل به شکل دیگری به تعریف استراتژی می پردازد. وی به استراتژی به شکل واقع بینانه تر و آنطوری که در عمل اتفاق می افتد می نگرد. مینتزبرگ ۵ تعریف در این باره ارایه داده است:
- به عنوان طرح : یک مسیر هدایت شده از عمل برای دستیابی به مجموعه ای از اهداف. مانند مفهوم برنامه ریزی استراتژیک.
- به عنوان الگو : یک الگوی پایدار از رفتار گذشته. استراتژی بیشتر از آنکه قصد شود در طول زمان به خودی خود تحقق می یابد. در اینجا وی به پدیدار شدن اشاره می کند.
- به عنوان یک موقعیت : جایگاهی برای برندها ، شرکت ها در بازار بر پایه مفهوم مشتریان یا سایر ذینفعان. در اینجا راهبرد بیشتر تحت تاثیر عوامل بیرونی شکل می گیرد.
- به عنوان ترفند : یک مانور خاص برای رویارویی یا چیرگی بر رقیب.
- به عنوان یک منظر : به عنوان یک مدل ذهنی یا چشم انداز ایدئولوژیک.
تعریف استراتژی از دیدگاه اشتاینر
جورج اشتاینر، استاد مدیریت و یکی از بنیانگذاران کالیفرنیا منجمنت ریویو، به طور کلی یکی از شخصیتهای اصلی در خاستگاه و توسعه برنامه ریزی استراتژیک محسوب می شود. کتاب او با عنوان برنامه ریزی استراتژیک، را می توان به نوعی یک کتاب مقدس در این حوزه به شمار آورد. با این حال او تنها در یادداشتهای پایان کتاب به تعریف استراتژی می پردازد. وی خاطر نشان کرد که استراتژی به عنوان راهی اشاره به آنچه شخص برای مقابله با حرکات واقعی یا پیش بینی شده رقبا انجام می دهد، وارد ادبیات مدیریت شد. اشتاینر همچنین در یادداشت های خود اشاره می کند که توافق کمی در مورد معنای استراتژی در دنیای تجارت وجود دارد. برخی از تعاریفی که او به آنها اشاره کرده به شرح زیر هستند:
- استراتژی کاری است که مدیریت ارشد انجام می دهد و برای سازمان از اهمیت زیادی برخوردار است.
- استراژی به تصمیمات اساسی جهت دارد، یعنی اهداف و ماموریت ها اشاره دارد. استراتژی شامل اقدامات مهمی است که برای تحقق این جهتها ضروری هستند.
- استراتژی به این سوال پاسخ می دهد: سازمان باید چه کاری انجام دهد؟
- استراتژی به این سوال پاسخ می دهد: اهداف مورد نظر چه هستند و چگونه باید به آنها رسید؟
اشتاینر در سال ۱۹۷۹ مباحث خود را ارایه کرد که تقریبا در اواسط نقطه اوج برنامه ریزی استراتژیک بود. در اواخر دهه ۸۰ بود که برنامه ریزی استراتژیک روبه افول گذاشت و این دوره ما را به مینتزبرگ می رساند.
استراتژی به گفته کنث اندروز
کنث اندروز تعریف استراتژی را در کتاب خود به این شکل ارایه می کند:
استراتژی شرکتی الگویی است که تصمیمات یک شرکت شامل اهداف بلند مدت و کوتاه مدت آنرا تعیین و آشکار می کند. سیاست ها و برنامه های اصلی برای دستیابی به آن اهداف تولید کرده و دامنه مشاغل را معین می نماید، نوعی سازمان اقتصادی و انسانی است که هست یا قرار است باشد و ماهیت اقتصادی و غیر اقتصادی به ذینفعان، کارکنان، مشتریان و جوامع می دهد.
تعریف اندروز بین استراتژی شرکتی که تعیین کننده کسب و کارهای یک شرکت است و استراتژی کسب و کار که اساس رقابت در یک تجارت خاص را تعیین می کند، تمایز قائل می شود. بنابراین او همچنین “موقعیت” را به عنوان نوعی استراتژی پیش بینی کرد. استراتژی به عنوان مبنای رقابت ما را به یکی دیگر از استادان دانشگاه هاروارد، مایکل پورتر میرساند.
به طور کلی می توان گفت که استراتژی در حضور رقابت معنا پیدا میکند. از بقا در طبیعت، رشته های ورزشی رقابتی، جنگ، سیاست و کسب و کار، عنصر مشترک رقابت بر سر بقا یا پیروزی میباشد.
دکتر مهدی جباریان
استراتژی از دید کپنر-ترگو
بنجامین ترگو و جان زیمرمن از شرکت کپنر-ترگو استراتژی را به عنوان”چارچوب راهنما برای انتخاب ماهیت و جهت گیری سازمان”تعریف می کنند. در نهایت، این امر به انتخاب محصولات(یا خدمات) و بازارها خلاصه میشود. ترگو و زیمرمن بحث می کنند که مدیران باید این تصمیمات را بر اساس یک “نیروی پیشران” در کسب و کار اتخاذ کنند. اگرچه نه نیروی پیشران وجود دارد، تنهایی یکی می تواند به عنوان اساس استراتژی برای یک کسب و کار معین باشد. این نه مورد در لیست زیر آمده اند:
- محصولات ارایه شده
- نیازهای بازار
- فناوری
- توانمندی در تولید
- متد فروش
- متد توزیع
- منابع طبیعی
- اندازه/رشد
- بازده/سود
به نظر میرسد که ترگو زیمرمن استراتژی اساسا به عنوان یک دیدگاه در نظر گرفته اند.
تعریف استراتژی به گفته میشل رابرت
میشل رابرت در “استراتژی خالص و ساده” اظهار می کند که موضوعات اصلی”مدیریت استراتژیک” و “تفکر استراتژیک”هستند. رابرت این تصمیمات را به در چهار عامل نشان می دهد:
- محصولات و خدمات.
- بخشهای بازار
- مشتریان
- مناطق جغرافیایی
رابرت مانند ترگو و زیمرمن بیان می کنند چندین نیروی محرک احتمالی وجود دارد اما فقط یکی می تواند پایه و اساس استراتژی باشد. ۱۰ نیروی محرکه نقل شده توسط رابط عبارتند از:
- محصول – خدمت
- روش بازاریابی-فروش
- کاربر-مصرف کننده
- روش توزیع
- نوع بازار
- منابع طبیعی.
- ظرفیت تولید-توانمندی
- اندازه/رشد
- فناوری
- بازده/سود
تعریف استراتژی از دید ترسی و ویرسما
مفهوم محدود کردن مبنایی که ممکن است استراتژی برای آن تدوین شود، توسط مایکل ترسی و فرد ویرسما نویسندگان کتاب “نظم رهبران بزرگ” ارایه دش. آنها در مقاله ای که پیش از انتشار کتابشان ادعا کردند که شرکت ها با محدود کردن، نه گسترش تمرکز کسب و کار به موقعیت های رهبری می رسند. این دو نفر سه “رشته ارزش” را شناسایی می کنند که می توانند به عنوان پایه استراتژی عمل کنند: برتری عملیات، صمیمیت با مشتری و رهبری محصول
- برتری عملیاتی: استراتژی تولید و تحویل محصولت و خدمات پیش بینی شده است. هدف این است که صنعت را از نظر قیمت و آسایش هدایت کنیم.
- صمیمیت با مشتری: هدف وفاداری طولانی مدت و سودآوری بلند مدت مشتری میباشد.
- رهبری محصول: استراتژی برای تولید جریان مداوم پیشرفته ترین محصولات و خدمات پیش بینی شده است. هدف تجاری سازی سریع ایده های جدید می باشد.
هر یک از این سه رشته الزامات مختلفی را پیشنهاد می کنند. تعالی عملیاتی شامل فرآیندهای بازاریابی، تولید و توزیع در کلاس جهای است. صمیمیت مشتری نزدیک بودن به مشتری را نشان می دهد و روابط طولانی مدت را در پی دارد. رهبری محصول به وضوع روی تحقیق و توسعه متمرکز بر بازار و همچنین چابکی سازمانی تاکید می کند.
استراتژی از نگاه ریچارد روملت
ریچارد روملت، استراتژیست برجسته، در کتاب خود با عنوان “استراتژی خوب، استراتژی بد” به ارائه دیدگاهی جامع و کاربردی در مورد ماهیت و چیستی استراتژی میپردازد. او معتقد است که استراتژی صرفاً یک برنامه یا هدف بلندپروازانه نیست، بلکه مجموعهای از انتخابهای منسجم و مرتبط است که یک سازمان برای دستیابی به اهداف بلندمدت خود انجام میدهد.
روملت سه عنصر کلیدی را برای یک استراتژی خوب معرفی میکند:
۱. هدف: استراتژی باید یک هدف روشن و قابلدرک داشته باشد که به وضوح بیان کند سازمان به دنبال چه چیزی است. این هدف باید بلندمدت، چالشبرانگیز و الهامبخش باشد.
۲. مسیر: استراتژی باید مسیری مشخص برای رسیدن به هدف ترسیم کند. این مسیر باید شامل اقدامات، منابع و گامهای کلیدی باشد که برای دستیابی به هدف باید انجام شوند.
۳. مزیت: استراتژی باید بر مبنای یک مزیت رقابتی پایدار باشد که سازمان را از رقبا متمایز میکند. این مزیت میتواند شامل نوآوری، تخصص، منابع یا هر عامل دیگری باشد که به سازمان برتری میبخشد.
روملت در مقابل، استراتژیهای بد را به سه دسته تقسیم میکند:
- استراتژیهای مبهم: این استراتژیها فاقد هدف روشن، مسیر مشخص و مزیت رقابتی هستند و به طور کلی محکوم به شکست هستند.
- استراتژیهای نامناسب: این استراتژیها ممکن است هدف و مسیر مشخصی داشته باشند، اما بر مبنای مزیت رقابتی واقعی بنا نشدهاند و در نهایت نمیتوانند به موفقیت بلندمدت دست یابند.
- استراتژیهای غیرواقعی: این استراتژیها ممکن است هدف، مسیر و مزیت رقابتی داشته باشند، اما با توجه به منابع، تواناییها و شرایط موجود سازمان غیرواقعی و دستنیافتنی هستند.
روملت با ارائه مثالهای متعدد از دنیای واقعی، به خواننده کمک میکند تا مفاهیم استراتژی خوب و بد را درک کند و از آنها در تصمیمگیریهای استراتژیک خود استفاده نماید.
استراتژی از نگاه ویتینگتون
چارلز ویتینگتون، استراتژیست برجسته انگلیسی، در کتاب خود با عنوان “شکلگیری استراتژی” به ارائه چهار رویکرد اصلی برای درک و تدوین استراتژی میپردازد. او معتقد است که استراتژی فرآیندی پویا و سیال است که تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی قرار میگیرد.
ویتینگتون چهار رویکرد اصلی را به شرح زیر معرفی میکند:
۱. رویکرد منطقی: این رویکرد بر پایه تجزیه و تحلیل منطقی و عینی شرایط و انتخاب بهترین گزینه برای رسیدن به اهداف سازمان استوار است. در این رویکرد، از ابزارها و تکنیکهای مختلفی مانند تحلیل SWOT، تحلیل PESTEL و مدلهای برنامهریزی خطی استفاده میشود.
۲. رویکرد تکاملی: این رویکرد استراتژی را به عنوان یک فرآیند تدریجی و تکاملی در نظر میگیرد که در طول زمان و در پاسخ به شرایط متغیر شکل میگیرد. در این رویکرد، توجه بر یادگیری و انطباق با شرایط جدید و فرصتهای نوظهور است.
۳. رویکرد فرایندی: این رویکرد بر اهمیت فرایندهای تصمیمگیری و اجرا در سازمان تأکید دارد. در این رویکرد، استراتژی به عنوان مجموعهای از فعالیتهای مرتبط و هماهنگ در نظر گرفته میشود که توسط افراد مختلف در سازمان انجام میشود.
۴. رویکرد سیستمی: این رویکرد استراتژی را در چارچوب کلانتر سیستمهای اجتماعی، سیاسی و اقتصادی که سازمان در آن فعالیت میکند، مورد بررسی قرار میدهد. در این رویکرد، توجه بر درک روابط و وابستگیهای متقابل بین سازمان و محیط خارجی است.
ویتینگتون معتقد است که هیچ رویکرد واحدی برای تدوین استراتژی وجود ندارد و بهترین رویکرد به شرایط خاص هر سازمان و محیطی که در آن فعالیت میکند، بستگی دارد. او به مدیران و رهبران توصیه میکند که از ترکیبی از این رویکردها برای درک و تدوین استراتژیهای مناسب برای سازمان خود استفاده کنند.
نکات کلیدی از دیدگاه ویتینگتون:
- استراتژی فرآیندی پویا و سیال است که تحت تأثیر عوامل مختلف داخلی و خارجی قرار میگیرد.
- چهار رویکرد اصلی برای درک و تدوین استراتژی وجود دارد: منطقی، تکاملی، فرایندی و سیستمی.
- بهترین رویکرد برای تدوین استراتژی به شرایط خاص هر سازمان و محیطی که در آن فعالیت میکند، بستگی دارد.
- مدیران و رهبران باید از ترکیبی از این رویکردها برای درک و تدوین استراتژیهای مناسب برای سازمان خود استفاده کنند.
دیدگاه بروس هندرسون در مورد استراتژی
بروس هندرسون، بنیانگذار گروه مشاوره Boston Consulting Group (BCG)، به عنوان یکی از پیشگامان تفکر استراتژیک در دنیای تجارت شناخته میشود. او در طول دوران حرفهای خود، ایدهها و نظریههای متعددی در مورد استراتژی ارائه کرد که همچنان مورد استفاده مدیران و رهبران در سراسر جهان قرار میگیرد.
برخی از کلیدیترین ایدههای هندرسون در مورد استراتژی عبارتند از:
- منحنی تجربه: هندرسون مفهوم “منحنی تجربه” را در دهه ۱۹۶۰ معرفی کرد. این مفهوم نشان میدهد که با افزایش تجربه یک شرکت در تولید یک محصول یا ارائه یک خدمات خاص، هزینههای تولید آن به طور مداوم کاهش مییابد. هندرسون از این مفهوم برای توضیح اینکه چرا شرکتهای بزرگتر غالباً در رقابت با شرکتهای کوچکتر برتری دارند، استفاده کرد.
- مزیت رقابتی پایدار: هندرسون بر اهمیت دستیابی به مزیت رقابتی پایدار تأکید میکرد. او معتقد بود که برای اینکه یک شرکت در بلندمدت موفق باشد، باید از رقبا متمایز باشد و این تمایز باید بر پایه یک مزیت پایدار باشد. هندرسون انواع مختلفی از مزیتهای رقابتی را شناسایی کرد، از جمله نوآوری، تخصص، منابع و برند.
- تجزیه و تحلیل صنعت: هندرسون معتقد بود که برای تدوین یک استراتژی مؤثر، یک شرکت باید به طور دقیق صنعت خود را تجزیه و تحلیل کند. او ابزارها و تکنیکهای مختلفی برای تجزیه و تحلیل صنعت مانند تحلیل SWOT، تحلیل پنج نیروی پورتر و تحلیل زنجیره ارزش را توسعه داد.
- موقعیت رقابتی: هندرسون معتقد بود که یک شرکت باید موقعیت رقابتی خود را در صنعت به وضوح درک کند. او از ماتریس BCG برای طبقهبندی شرکتها بر اساس سهم بازار و نرخ رشد بازار آنها استفاده کرد. این ماتریس به شرکتها کمک میکند تا فرصتها و تهدیدهای خود را شناسایی کنند و استراتژیهای مناسب را انتخاب کنند.
- خلاقیت و نوآوری: هندرسون بر اهمیت خلاقیت و نوآوری در استراتژی تأکید میکرد. او معتقد بود که شرکتها باید به طور مداوم در حال نوآوری و توسعه محصولات و خدمات جدید باشند تا از رقبا پیشی بگیرند.
- رهبری: هندرسون نقش رهبری را در اجرای استراتژی بسیار مهم میدانست. او معتقد بود که رهبران باید یک چشمانداز واضح برای سازمان ایجاد کنند و افراد را برای رسیدن به آن چشمانداز بسیج کنند.
- فرهنگ سازمانی: هندرسون معتقد بود که فرهنگ سازمانی نقش مهمی در موفقیت استراتژی ایفا میکند. او معتقد بود که فرهنگ سازمانی باید با استراتژی شرکت سازگار باشد و از آن پشتیبانی کند.
ایدهها و نظریههای هندرسون تأثیر عمیقی بر تفکر استراتژیک در دنیای تجارت داشته است. او به عنوان یکی از بنیانگذاران تفکر استراتژیک مدرن شناخته میشود و ایدههای او همچنان توسط مدیران و رهبران در سراسر جهان مورد استفاده قرار میگیرد.
استراتژی در ورزش
استراتژی در ورزش نیز وجود دارد که در نگاه اول کم اهمیت تر از مقوله های قبلی به نظر می رسد. اما اشتباه نکنید. ورزش هم جنگ است، هم سیاست است و هم کسب و کار، و البته همه اینها را به شکلی نرم تر در خود دارد.
استراتژی در ورزش به معنای برنامهریزی و اجرای اقداماتی است که برای رسیدن به یک هدف خاص در یک رقابت یا مسابقه ورزشی طراحی شده است. این هدف میتواند کسب پیروزی در یک مسابقه، قهرمانی در یک لیگ، یا ارتقای سطح عملکرد یک ورزشکار باشد.
عناصر کلیدی استراتژی در ورزش عبارتند از:
- تجزیه و تحلیل: مربیان و ورزشکاران باید نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهدیدهای خود و حریفانشان را به دقت تجزیه و تحلیل کنند.
- برنامهریزی: بر اساس تجزیه و تحلیل انجام شده، باید یک برنامه استراتژیک دقیق با جزئیات مشخص مانند تاکتیکها، تکنیکها و زمانبندی اقدامات تدوین شود.
- اجرا: برنامه استراتژیک باید به طور موثر و با انعطافپذیری در طول مسابقه یا رقابت اجرا شود.
- ارزیابی: پس از اتمام مسابقه یا رقابت، باید عملکرد و نتایج را به دقت ارزیابی کرد تا نقاط قوت و ضعف استراتژی مشخص و در صورت نیاز اصلاحات لازم انجام شود.
انواع استراتژی در ورزش:
انواع مختلفی از استراتژی در ورزش وجود دارد که هر کدام برای شرایط و موقعیتهای خاص مناسب هستند. برخی از متداولترین استراتژیها عبارتند از:
- استراتژی تهاجمی: این استراتژی بر حمله به حریف و به ثمر رساندن امتیاز تمرکز دارد.
- استراتژی تدافعی: این استراتژی بر محافظت از دروازه یا زمین خود و جلوگیری از گل خوردن یا امتیاز از دست دادن تمرکز دارد.
- استراتژی ضدحمله: این استراتژی بر استفاده از اشتباهات حریف و به ثمر رساندن گل یا امتیاز از طریق ضدحملههای سریع تمرکز دارد.
- استراتژی کنترل بازی: این استراتژی بر حفظ توپ یا تسلط بر زمین بازی برای کنترل روند مسابقه تمرکز دارد.
عوامل موثر بر انتخاب استراتژی:
انتخاب استراتژی مناسب در ورزش به عوامل مختلفی بستگی دارد، از جمله:
- نوع ورزش: قوانین و مقررات هر ورزش بر استراتژیهای قابل استفاده تاثیر میگذارند.
- تواناییهای ورزشکاران: مربیان باید از نقاط قوت و ضعف ورزشکاران خود در هنگام تدوین استراتژی استفاده کنند.
- تواناییهای حریف: مربیان باید نقاط قوت و ضعف حریفان خود را در هنگام تدوین استراتژی در نظر بگیرند.
- شرایط مسابقه: شرایطی مانند آب و هوا، زمین بازی و تعداد تماشاگران میتوانند بر انتخاب استراتژی تاثیر بگذارند.+
تا اینجا مطلب به بیان تعاریف مختلف استراتژی و سفر استراتژی در طول زمان پرداختیم. در ادامه نیز به چند کلیدواژه به صورت کلی در این زمینه اشاره شده است.
انواع استراتژی
برای اینکه درک درستی پیرامون انواع استراتژی در کسب و کار صورت بگیرد، لازم می نماید که ابتدا توضیحاتی پیرامون سطوح استراتژی ارایه شود. به طور کلی چهار سطح از استراتژی در سازمانها به کار گرفته میشود. استراتژی در سطح شرکت ، استراتژی در سطح کسب و کار و استراتژی عملیاتی و استراتژی عملکردی.
برای مطالعه بیشتر در این زمینه مقاله انواع استراتژی را در وب سایت دکتر مهدی جباریان بخوانید.
تفاوت استراتژی و تاکتیک
هر دو اصطلاح استراتژی و تاکتیک از یونان باستان نشاءت گرفته اند و بیشترین ارتباط را با هنر جنگ داشتند. استراتژی بر این زمینه متمرکز است که چگونه می توان از تعاملات رزمی برای دست یافتن به اهداف استفاده کرد. تاکتیک ها نحوه استفاده از نیروهای نظامی برای دست یابی به این اهداف را توصیف می کنند. در این مطلب به تعریف و بررسی تفاوت استراتژی و تاکتیک می پردازیم.
بر اساس تعریف:
- استراتژی برنامه (و روشی) است که برای دستیابی به وضعیت آینده مطلوب استفاده میشود.
- تاکتیک به فعالیتهایی گفته میشود که برای دستیابی به استراتژِ انجام میشوند و به برنامه استراتژیک اجازه میدهد که از نقطه عطفی به نقطه عطف دیگر پیشرفت کند.
تفکر استراتژیک
تفکر استراتژیک به عنوان یک فرآیند ذهنی و شکلی از فکر کردن تعریف می شود که در زمینه دستیابی به هدف صورت می گیرد. به عنوان یک فرآیند شناختی در اینجا فکر تولید میشود.
در فضای مدیریت ، تفکر استراتژیک شامل خلق و به کار گیری بینش های خاص در کسب و کار و فرصت ها برای ایجاد مزیت رقابتی در کسب و کار و شرکت می شود.
هوش استراتژیک چیست؟
هوش استراتژیک مربوط به جمع آوری، پردازش، تجزیه و تحلیل و انتشار هوشی است که برای شکل دادن به خط مشی، سیاست گذاری و برنامه های نظامی در سطح فردی تا ملی لازم خواهد بود.
دونالد مارچند اعتقاد دارد که هوش استراتژیک رهبران سازمانی، موجب به وجود آمدن هوشمندی رقابتی میشود. در واقع این توانایی سازگارپذیری با شرایط دائما متغیر امروزی می باشد که با گام برداشتن در یک مسیر ثابت و هموار مغایرت دارد.
مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک یک مسیر کلی برای شرکت ایجاد می کند و شامل مشخص کردن اهداف سازمان ، ایجاد خط مشی ها و برنامه ها برای رسیدن به این اهداف و تخصیص منابع برای پیاده سازی این برنامه ها میشود.
مدلهای زیادی در زمینه مدیریت استراتژیک توسط متخصصین در وادی عمل و نظریه ایجاد شده اند که شامل برنامه ها ، اهداف ، خط مشی ها برای دستیابی به نتایج می شوند.
تدوین استراتژی
فرآیند ایده پردازی، تفکری است که در پس تدوین استراتژی وجود دارد. اعضای مدیریت ارشد به مفهوم سازی، برنامه ریزی، طراحی و تجزیه و تحلیل اطلاعات می پردازند، شرایط و روند موجود در تجارت و صنعت را بررسی می کنند و سپس با توجه به این موارد ایده ها برای محصولات و خدمات تولید می شوند. پس از آن افراد سازمانی این ایده ها را به استراتژی های مشخص یا دوره های عملی تبدیل می کنند. تصور کردن می تواند شامل تحقیقاتی برای کمک به روند برنامه ریزی استراتژیک باشد. توصیه ها در اینجا به مرور و با بازنگری محیط داخلی و خارجی ارائه میشوند.
برنامه ریزی استراتژیک چیست؟
برنامه ریزی استراتژیک هنر ایجاد استراتژی های خاص تجاری، پیاده سازی آنها و ارزیابی نتایج اجرای برنامه، با توجه به اهداف یا خواسته های کلی بلند مدت یک شرکت می باشد. این مفهوم با ادغام بخشهای مختلف در یک شرکت برای تحقق اهداف استراتژیک آن تمرکز دارد. اصطلاح برنامه ریزی استراتژیک در بسیاری از موارد مترادف مدیریت استراتژیک در نظر گرفته میشود. برای مطالعه بیشتر مقاله برنامه ریزی استراتژیک را در بخوانید.
تحلیل استراتژیک چیست؟
تجزیه و تحلیل استراتژیک به فرآیند انجام تحقیقات بر روی یک شرکت و محیط عملیاتی آن به منظور تدوین استراتژی اشاره دارد. تعریف تحلیل استراتژیک ممکن است از نگاه آکادمیک یا کسب و کار تفاوت داشته باشد، اما این روند شامل چند فاکتور مشترک میشود:
- شناسایی و ارزیابی داده های مربوط به استراتژی شرکت.
- تعریف محیطهای داخلی و خارجی برای تجزیه و تحلیل.
- استفاده از روشهای متعدد تحلیل استراتژیک مانند تحلیل پنج نیروی پورتر، تجریه و تحلیل SWOT و تجزیه و تحلیل زنجیره ارزش.
مقاله تحلیل استراتژیک را در این رابطه بخوانید.
نقشه استراتژی
درک نمودارها به جای استفاده از پاورپوینتهای قدیمی راحتتر است. استفاده از نقشه استراتژی باعث میشود که بشود ارتباط بهتری بین اهداف سازمان، جهت و اولویت ها برقرار کرد. از طرف دیگر فرصتی به دست می دهد تا افراد سازمانی در گروهها و سطوح مختلف درگیر استراتژی سازمان شوند.
نقشه های استراتژی نقش مهمی در سازمانها را به خود اختصاص می دهند. این ابزاری است که باعث تقویت ارتباطات، تفکر و گفتمان می گردد.