سیاست

مارکسیسم به زبان ساده چیست؟

احتمالا با واژه هایی مانند طبقات اجتماعی اقتصادی روبرو شده اید. شکلی از نردبان غیرقیکی که نشان می دهد هر کسی در کجای یک جامعه ایستاده است. و البته اینکه همیشه در طول تاریخ مبارزه های طبقاتی به اشکال مختلف وجود داشتند.

مارکسیسم در پی پاسخ به سوالات در این رابطه و مبارزه طبقاتی پدیدار شد. به ساده ترین بیان در تعریف مارکسیسم جامعه دارای طبقات نیست. هر کس در جامعه برای یک خیر عمومی کار می کند و مبارزه طبقاتی از نظر تئوریک از بین میرود. در اولین نگاه ساده به نظر می رسد اما پیچیده تر از این حرف هاست.

فروشگاه موج کوه

نظریه مارکسیستی از کجا آمد

ایده تغییر یک ملت به ایام بسیار دور یعنی به زمان ارسطو و سقراط باز می گردد. با این حال در سالهای قرن نوزدهم کارل مارکس و فردریش انگلس بودند که مارکسیسم را به طور جدی و تئوریزه مطرح کردند. این دو با هم متوجه شدند که بسیاری از مبارزات کنونی مردم به دلیل رفتار ناعادلانه ای که از جانب صاحبان قدرت (صاحبان و مدیران عامل) با آنها شده است، رخ داده است.

در تلاش برای تبدیل جهان به مکانی عادلانه‌تر و کامل‌تر، آنها پیش‌نویس مانیفست‌ای به نام «مانیفست کمونیست» تهیه کردند. این تلاشی بود برای بررسی مشکلات سرمایه داری و یافتن یک نظریه اجتماعی و سیاسی برای عبور از جامعه سرمایه داری به جامعه ای که به نفع همه اعضا باشد. نکات اصلی در مارکسیسم شامل موارد زیر می شود:

  • سرمایه داری به دو طبقه تقسیم می شود: کارگران و سرمایه داران (پرولتاریاها و بورژوازی ها).
  • آنهایی که شرکت ها را کنترل می کنند، کارگران را استثمار می کنند و جامعه را کنترل می کنند.
  • سرانجام، کارگران قیام خواهند کرد تا همه را یکدست کنند و از شر طبقات خلاص شوند.

کارل مارکس در پنج ایده اصلی

مبارزه طبقاتی

مانیفست کمونیست که با فردریش انگلس نوشته شده و در سال ۱۸۴۸ منتشر شده است، می‌گوید: «تاریخ همه جوامعی که تاکنون وجود داشته، تاریخ مبارزه طبقاتی است».

مارکس معتقد بود که تضاد اصلی بشریت بین طبقه حاکم یا بورژوازی که ابزارهای تولید مانند کارخانه‌ها، مزارع و معادن را کنترل می‌کند و طبقه کارگر یا پرولتاریا که مجبور به فروش نیروی کار خود هستند، در جریان است.

به عقیده مارکس، این تضاد در قلب سرمایه داری – بردگان در برابر اربابان، رعیت ها علیه زمینداران، کارگران علیه کارفرمایان – ناگزیر باعث خود ویرانگری آن می شود و سوسیالیسم و ​​در نهایت کمونیسم را دنبال می کند.

دیکتاتوری پرولتاریا

این ایده – که توسط جوزف وایدمایر، انقلابی اولیه سوسیالیست ابداع شد و توسط مارکس و انگلس پذیرفته شد – به هدف طبقه کارگر برای کنترل قدرت سیاسی اشاره دارد.

این مرحله گذار از سرمایه داری به کمونیسم است که در آن ابزار تولید از مالکیت خصوصی به مالکیت جمعی در حالی که دولت هنوز وجود دارد می گذرد.

این مفهوم، از جمله سرکوب “ضد انقلابیون” توسط بلشویک های روسیه در سال ۱۹۱۸ اعلام شد.

ولادیمیر لنین نوشت که «با استفاده از خشونت به دست آمده و حفظ می‌شود» که نشان‌دهنده انحراف استبدادی است که پس از انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷ آغاز شد.

کمونیسم

مارکس و انگلس «مانیفست حزب کمونیست» را در سال ۱۸۴۸، در زمان آشفتگی انقلابی در اروپا نوشتند.

این کتاب تنها در سال ۱۸۷۲ به خوانندگان گسترده ای رسید، اما در قرن بیستم بخشی از قانون بلوک شوروی شد.

برای مارکس، هدف تسخیر قدرت سیاسی توسط کارگران، الغای مالکیت خصوصی و در نهایت ایجاد یک جامعه کمونیستی بی طبقه و بی دولت بود.

طبق نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس، جوامع از شش مرحله می گذرند – کمونیسم بدوی، جامعه برده داری، فئودالیسم، سرمایه داری، سوسیالیسم و در نهایت کمونیسم جهانی بدون دولت.

در واقع، الغای مالکیت خصوصی و جمعی کردن زمین منجر به مرگ میلیون ها نفر شد، به ویژه در زمان جوزف استالین روسیه و مائو تسه تونگ چین.

بین المللی شدن

“کارگران جهان متحد شوید!” فریاد تجمع معروفی است که مانیفست را به پایان می رساند و به دنبال ایجاد ساختاری سیاسی است که از مرزهای ملی فراتر می رود.

این ایده در قلب انترناسیونالیسم شوروی قرار داشت و سرنوشت کشورهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی، ویتنام و کوبا و گروه های انقلابی از جمله فارک کلمبیا یا حزب کارگران کرد پ.ک.ک و همچنین جنبش های ضد جهانی شدن را متحد می کرد.

افیون ملت ها

مارکس معتقد بود که دین، مانند یک ماده مخدر، به استثمار شدگان کمک می کند تا درد و بدبختی فوری خود را با توهمات خوشایند سرکوب کنند و به نفع ستمگران خود باشند.

نقل قولی که معمولاً به عنوان «دین افیون مردم است» تعبیر می‌شود، از مقدمه اثر مارکس «مشارکتی به نقد فلسفه حق هگل» سرچشمه می‌گیرد.

در حالی که تئوری کامل مارکسیسم در یک حکومت به ثمر نرسیده است، چند نوع حکومت متفاوت بر اساس مارکسیسم از جمله کمونیسم و ​​سوسیالیسم وجود داشته است. در ادامه به اینها خواهیم پرداخت:

مارکسیسم، کمونیسم، سوسیالیسم

کمونیسم و سوسیالیسم هر دو نوع حکومت یا حکومت های نظری هستند که از مارکسیسم به وجود آمده اند. با این حال، آنها با یکدیگر تفاوت دارند.

مارکسیسم: کمونیسم

کمونیسم در هسته خود با سرمایه داری مخالف است. در تلاش برای خلاصی از شر سرمایه‌داری، دولت‌های کمونیستی، در تئوری، حقوق کارگران را بر اساس توانایی و نیازهایشان پرداخت می‌کنند و با داشتن یک دولت مرکزی قوی، مالکیت عمومی همه دارایی‌ها را به سرمایه‌داران حذف می‌کنند. یکی از نمونه های حکومت کمونیستی کنونی چین است.

با این حال، مانند هر تئوری، کمونیسم را می توان تا حد افراطی برد و به شکل خاصی از سرکوب تبدیل کرد که در تضاد با آرمان هایی است که مارکسیسم متصور است. یکی از این نمونه ها کره شمالی است. در حالی که آنها یک کشور کمونیستی هستند، دیدگاه ها و روش های فکری خودشان به این نظریه اضافه شده است. علاوه بر این، رهبر دولت بیشتر نقش یک پادشاه را بر عهده می گیرد.

مارکسیسم: سوسیالیسم

مانند کمونیسم، سوسیالیسم یک سیستم سیاسی و اقتصادی است که ریشه در آرمان های مارکسیستی دارد. در سوسیالیسم، یک دولت مرکزی مالک همه ابزارهای ثروت است، اما افراد همچنان می توانند مالکیت داشته باشند. علاوه بر این، برخلاف قیام های خشونت آمیز که می تواند با کمونیسم به وجود بیاید، سوسیالیسم معمولاً از طریق اصلاحات و تغییرات با یک دولت منتخب به صورت ارگانیک تر رخ می دهد. در حالی که یک جامعه سوسیالیستی واقعی وجود ندارد، برخی دولت ها به این تعریف نزدیک هستند که از این بین می توان به نروژ و دانمارک اشاره کرد. با این حال، این دولت ها هنوز بخش های سرمایه داری دارند.

منبع: yourdictionary / thehindu

۴.۵/۵ - (۶۷ امتیاز)

دکتر مهدی جباریان

دکتر مهدی جباریان دکتری مدیریت استراتژیک دانشگاه تهران کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی کارشناسی مهندسی معماری دانشگاه آزاد اسلامی مشاور و مدرس حوزه استراتژی و مدیریت mahdi.jabarian@ut.ac.ir

نوشته های مشابه

یک نظر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن