استراتژیبدون دسته بندیسیاستمدیریت

قوی سیاه – نه درس از نسیم نیکولاس طالب

قوی سیاه پیرامون درک رویدادهایی است که در نقطه نهایت غیرقابل پیش بینی بودن قرار دارند. حوادثی مانند ۱۱ سپتامبر، ظهور اینترنت و سقوط در بازار سهام. نسیم طالب می گوید ما برای رویداد بزرگ بعدی آماده نیستیم چرا که ما بیش از حد به نظریه های ناقص، مدل های محدود و روایت های تاریخ سست تکیه میکنیم. در این مطالب خلاصه ای از کتاب قوی سیاه ارایه گردیده است.

فهرست محتوا

نسیم طالب کیست و چرا باید به حرفهای او گوش کرد؟

نیسم طالب یک نویسنده و محقق است و در بازارهای مالی به فعالیت میپردازد. وی همچنین استاد چند دانشگاه می باشد که از جمله آن می توان به پروفسور مهندسی ریسک در دانشگاه NYU اشاره کرد. او یک منظر جدید برای نحوه مواجه با رویدادهای بختی و رندومی، ریسک و عدم اطمینان در زندگی ارایه میدهد.

فروشگاه موج کوه
قوی سیاه

نیکولاس طالب در اواخر تحصیلات خود به مدرسه معتبر بازرگانی وارتون در پنسیلوانیا رفت و در آنجا به سخنان اساتید برجسته و مدیران ارشد شرکتهای بزرگ گوش داد. پس از آن در یک شرکت سرمایه گذاری در منهتن در کنار تجار حرفه ای به فعالیت پرداخت.

او از اینکه در واقع هیچ یک از این افراد نمی دانند چه اتفاقی خواهد افتاد شگفت زده شده بود. اقتصاددانان در بهترین دانشگاه های جهان نمی توانند قیمت سهام را پیش بینی کنند. آنها حتی نمی توانند ریسک بزرگی را که هر روزه با آن دست به گریبان هستند درک کنند، در حالی که طوری رفتار میکنند که گویی محافظه کارند.

بحران مالی ۱۹۸۷

طالب فهمید که نهایت و رویداد غیرقابل پیش بینی اتفاق خواهد افتاد، او تنها نمیدانست که چه زمانی خواهد بود. اما وی یک استراتژی مالی ایجاد کرد و برای آن آماده شد. کمتر از پنج سال پس از فارق التحصیل شدنش در ۱۹۸۷بازار بورس بزرگترین سقوط را شاهد بود. هیچ اقتصاد دان یا مدیر ریسکی آنرا پیش بینی نکرده بود. آنها حتی دلیل واضحی هم برای این حادثه سراغ نداشتند.

با این همه در آن روز که همه در وال استریت ناامید بودند، طالب می گوید که مانند یک کودک به خواب رفته بود. او به اندازه کافی پول درآورده بود تا بتواند به زندگیش بپردازد. از آن پس وی با آزادی بیشتری روی مطالعه و نویسندگی خود تمرکز کرد.

درسهایی از قوی سیاه

کتاب قوی سیاه

حوادثی از نوع قوی سیاه غیرمنتظره هستند، تاثیر زیادی دارند، اما بعدا طوری توضیح داده میشوند که گویی قابل پیش بینی بوده اند.

تاریخ و جوامع نمی خزند، آنها پرش میکنند. آنها از یک گسیختگی به گسیختگی دیگر می روند، در حالی که لرزش اندکی بین این پرش ها وجود دارد. با این حال ما (و تاریخدانان) دوست داریم به پیشرفت تدریجی قابل پیش بینی اعتقاد داشته باشیم.

در بیشتر تاریخ مردم صرفا قوهای سفید را دیده اند. همگان میدانستند که قوی سیاه وجود ندارد، بنابراین نامیدن چیزی به این نام غیرممکن بود. سپس در ۱۶۹۷ چیزی کاملا غیرمنتظره اتفاق افتاد. بعضیا از کاشفان اروپایی که در حال پیمایش استرالیای غربی بودند یک قوی سیاه و زنده دیدند. آنها شگفت زده شده بودند. سپس فیلسوفانی مانند جان استوارت میل شروع به استفاده از قوی سیاه به عنوان استعاره ای برای صحبت کردن پیرامون رویدادهای غیرقابل پیش بینی بر اساس اسناد گذشته کردند.

قوی سیاه

نیکولاس نسیم طالب این ایده را یک گام فراتر برد. او قوی سیاه را اینچنین تشبیه کرد:

  • کاملا غیرمنتظره
  • تاثیر زیاد بر جهان.
  • بعدا مردم توضیحات قانع کننده ای در مورد چرایی آن رویداد ارایه میدهند.

رویدادهای قوی سیاه شامل:

  • جنگ جهانی دوم.
  • سقوط بازار در سال ۱۹۸۷.
  • گسترش اینترنت.
  • حادثه ۱۱ سپتامبر.
  • کشف آنتی بیوتیک.

جنگ داخلی لبنان

نسیم طالب از رویداد قوی سیاه که در زمان کودکیش روی داد، شوکه شده بود.

او در لبنان، یک کشور نیمه مسیحی و نیمه مسلمان رشد کرد. برای ۱۳۰۰ سال صلح بر لبنان سایه گسترانده بود. در مدارس به دانش آموزان گفته میشد که فرهنگ آنها چقدر متمدنانه و در مدارا با دیگران است. سپس، وقتی که نسیم طالب یک نوجوان بود، رویدادی غیرمنتظره اتفاق افتاد.

یک جنگ خونین بین مسلمین و مسیحیان درگرفت و این بمب و گلوله بود که بر سر مناطق مسکونی فرود می آمد.

بزرگترها به نسیم طالب می گفتند که جنگ طی چند روز به پایان خواهد رسید. اما جنگ لبنان هفده سال طول کشید. طالب اشاره میکند که بیشتر افراد در اطرافش نمی توانستند هیچ چیزی درباره جنگ پیش بینی کنند. اما پس از بروز حوادث آنها می توانستند توصیفات زیادی برای آنچه به وقوع پیوسته است ارایه کنند. آنهایی که با هوشتر و تحصیل کرده تر بودند، تشریح منطقی تری برای بیان داشتند.

بعدا در طول زندگی طالب فهمید که تاریخ تحت تاثیر این حوادث غیرقابل پیش بینی است که تاثیر زیادی دارند. بسیاری از حوادث قوی سیاه در گذشته در نزدیکی لبنان روی داده است. حدود دو هزار سال پیش مسیحیت از این ناحیه در سراسر جهان گسترش یافت. امروزه ما مسیحیت را به عنوان یک واقعیت زندگی قبول کرده ایم، اما این آیین به عنوان یک فرقه کاملا بی اهمیت آغاز شد که مورخان در آن زمان به سختی از آن یاد می کردند. ۵۰۰ سال پس از آن ظهور اسلام نیز از همین منطقه شروع شده بود.

قوی سیاه به معنای چیزی غیرممکن بود، تا اینکه یک روز افرادی کشف کردند که آنها واقعا وجود دارند. حالا قوی سیاه یک واژه برای رویدادهای غیرمنتظره است که تاثیر بزرگی دارند، هنوز هم بسیاری از مردم در پس حادثه ادعا میکنند که دلیل وقوع رخدادها را می دانند.

بیشتر و بیشتر، ما در اکستریمستان زندگی می کنیم. جهانی نابرابر با افراطی غیرقابل پیش بینی

طالب می گوید که ما در دو دنیای جدا از هم زندگی می کنیم: میانستان Mediocristan و نهایتستان یا کرانستان Extremistan.

میانستان جایی است که افراد از آن می آیند، جایی که چیزیها بیشتر برابر و مشابه هستند.

در جهان طبیعی، جایی که شهود ما بر اساس آن طرح ریزی شده است. قد انسان در این جهان متناسب است. بعضی از آدمها ممکن است ۳۰ یا حتی ۵۰ سانتیمتر بلندتر باشند، اما باز هم این تفاوت نسبتا کم است. مثالهای دیگری از میانستان به شرح زیر هستند:

  • وزن حیوانات و گیاهان.
  • نمرات در مدرسه.
  • حقوق در مشاغل معمولی مانند جوشکاری، خرده فروشی، درمان و غیره.

نهایتستان، افراطستان یا اکستریمستان جهانی است که ما به سمت آن در حرکت هستیم، جایی که مرزهای نهایی می توانند بسیار بی تناسب باشند. ثروت آدمی در این جهان جای می گیرد. دوباره پنجاه نفر را تصور کنید، این بار در حال مقایسه ثروت آنها هستیم و اتفاقا یکی از آنها میلیاردر است. یک میلیاردر به راحتی می تواند بیش از ۴۹ نفر دیگر در مجموع پول داشته باشد. در سوی دیگر، هیچ فردی قدی بلندتر از مجموع ۴۹ نفر دیگر نخواهد داشت. این تفاوت بزرگ در بین میانستان و کرانستان یا نهایتستان است. چند مثال از نهایتستان:

  • استفان کینگ به تنهایی بیش از هزار نویسنده دیگر کتاب فروخته است.
  • یک نقاشی پیکاسو هزاران بار گرانتر از اثر یک نقاش گم نام به فروش می رسد.
  • شرکت اوبر گرانتر از مجموع ارزش ۱۰۰۰ استارت آپ دیگر می باشد.

میانستان جایی است که ما باید استبداد جمعی، روال، بدیهی و پیش بینی شدن را تحمل کنیم. نهایتستان جایی است که ما تحت استبداد مفرد، تصادفی و غیرقابل پیش بینی قرار می گیریم.

نیکولاس طالب عقیده دارد که ما به طور فزاینده ای در حال زندگی در نهایتستان یا کرانستان هستیم که دلیل آن هم فناوری و ارتباطات جهانی می باشد. این روند صدها سال پیش آغاز شده است و تحت تاثیر اختراعاتی مانند چاپ، تلویزیون و اینترنت سرعت می گیرد. او به نوعی پاندمی کروناویروس در سال ۲۰۲۰ را در نقل قول زیر پیش بینی کرده است.

هر چه بیشتر در این سیاره سفر می کنیم، بیماری های همه گیر حادتر خواهند شد، ما تعداد کمی از انواع باکتری ها و بیماری ها را تحت سلطه خواهیم داشت و قاتل موفق بسیار موثرتر گسترش می یابد. زندگی فرهنگی تحت سلطه افراد کمتری قرار خواهد گرفت: ما کتابهای کمتری به ازای هر نفر در انگلیسی نسبت به ایتالیایی خواهیم داشت.(این شامل کتابهای بد هم میشود.)اندازه شرکتها ناهموارتر خواهد بود. و مدها تند و تیزتر میشوند.

میانستان جهانی است که ما از آن می آییم، جایی که تفاوت بین افراد نسبتا اندک است.(مانند قد و وزن آدمی). نهایتستان جهانی است که ما به سوی آن در حرکتیم، جایی که مرزها تفاوتهای جدی با هم دارند.(مانند شهرت یا ثروت انسان.) فناوری و جهانی شدن باعث سرعت این تغییرات شده اند.

ما برای آنچه که می دانیم ارزشی بیش از حد قائل هستیم، و نسبت به آنچه که نمی دانیم کوریم.

در سال ۲۰۰۲، وزیر دفعا امریکا دونالد رامسفلد به سوالی پیرامون جنگ در عراق اینگونه پاسخ داد:

شناخته شده ها وجود دارند. چیزهایی وجود دارد که ما میدانیم که می دانیم. همچنین ناشناخته هایی وجود دارند که ما می دانیم آنها را نمی شناسیم. اما ناشناخته هایی وجود دارند که اصولا ناشناخته هستند. مواردی که ما هنوز نمی دانیم که آنها را نمی شناسیم. و اگر به تاریخ نگاهی کنیم، این دسته آخر دشوارترین و غریب ترین گروه خواهد بود.

دونالد رامسفلد

اگر چه این پاسخ در ابتدا توسط رسانه ها مورد تمسخر قرار گرفت، اما ایده “مجهولات ناشناخته” را وارد فرهنگ عامه کرد. با گذشت زمان، این عبارت به طور مختصر ایده مهمی را بیان میکند: اینکه اغلب باید با اطلاعات ناقص تصمیمات مهمی بگیریم، در حالی که سعی می کنیم آن”ناشناخته های ناشناخته” را در نظر داشته باشیم.

بوقلمون یا مرغی را در نظر بگیرید که در یک مزرعه در حال زندگی هست. هر روز سند جدیدی به دست می آورد که کشاورز دوستی سخاوتمند است. هیچ مدرکی خلاف این هم وجود ندارد. با این وجود پس از صدها روز اطمینان بیشتر روز پایان فرا می رسد. همانطور که طالب می گوید در آن روز بوقلمون یک تجدید نظر در عقیده خود ایجاد خواهد کرد.(این مثال از برتراند راسل فیلسوف وام گرفته شده است.”

درس مهم

عدم وجود مدارک به معنای مدارک برای عدم وجود نیست. درست مانند روز شکرگزاری برای بوقلمون نگون بخت، بحران مسکن در سال ۲۰۰۸،…رویدادهای با تاثیر زیاد اغلب بدون سابقه رخ می دهند.

اشتباه در نگاه ساده لوحانه به گذشته به عنوان چیزی قطعی با نماینده ای از آینده، تنها دلیل عدم توانایی ما در درک قوی سیاه است.

مدرک خاموش

طالب نام دیگری برای مجهولات ناشناخته ارایه داده است. وی آنها را “مدرک خاموش” عنوان می کند. ما همگی یک خطای پنهان در نحوه جمع آوری اطلاعات برای پشتیبانی از عقایدمان داریم. ما بیشتر روی مدارکی که به راحتی قابل مشاهده هستند تمرکز می کنیم تا اینکه به دنبال مدارک خاموش باشیم که برای کشف آنها به تلاش زیادی هم نیاز است.

به عنوان نمونه، چیزی به عنوان “تعصب بازماندگی” یا “survivorship bias.” وجود دارد. این به معنای آن است که همه ما گرایش داریم که روی افراد موفق و نمونه تمرکز کنیم. اگر می خواهید موفق شوید، بدیهی است که به سخنان افراد موفق و دلایلی که آنها برای موفقیت بیان می کنند، مانند سخت کوشی و پشت کار گوش دهید.

با این حال، در مورد آن افراد نامرئی که هرگز موفق نشده اند، چه؟ ممکن است آنها دقیقا همین اخلاق کاری را دارا باشند اما به دلیل بدشانسی شکست خورده اند. ما هرگز داستان این افراد را نمی شنویم زیرا هیچ کس دوست ندارد شکست های خود را تبلیغ کند و زندگی نامه آنها هرگز به اندازه کافی فروش نمیرود که منتشر شود.(در این مسیر، طالب می گوید بهترین کتاب مالی که تاکنون خوانده است “آنچه من با دست دادن یک میلیون دلار یاد گرفتم” ، کتابی است که از تجربه شکست آموزش می دهد. او همچنین اشاره کرد که آنها مجبور بودند خود کتاب را منتشر کنند.)

پس چگونه می توانیم خطای کوری دربرابر شواهد خاموش را کاهش دهیم؟ با سرمایه گذاری انرژی برای یافتن مثالها در جهت مخالف. برای مثال، نباید فقط به افراد موفق نگاه کرد، بلکه همه افرادی که در یک گروه معین هستند را باید در نظر داشت. فقط به بررسی موفقترین استارت آپها در شهرتان نپردازید، بلکه نگاهی به استارت آپها شکست خورده داشته باشید.

ما اهمیت آنچه را که نادیده می گیریم دست پایین می گیریم. این مجهولات شناخته، رویدادهایی هستند که اغلب بدون هشدار یا پیش لرزه روی می دهند، بنابراین نباید فرض کرد که نبود شواهد کافی باعث تایید چیزی می شود. برای نور انداختن بر مدارک خاموش با بررسی مثالهای متقابل تلاش کنید.

افراد داستانهایی درباره چرایی اتفاق افتادن قوهای سیاه ایجاد میکنند که موارد غیرمنتظره بودن آنها را پوشش میدهد.

به یاد دارید که قوی سیاه غیرقابل پیش بینی است، تاثیر بزرگی دارد و پس از آن، افراد همیشه روایت های عالی برای نحوه رخ دادن آنها پیدا میکنند. این قسمت آخر را در اینجا تشریح می کنیم.

به نظر میرسد قسمتی از طبیعت انسان عاشق گفتن داستانهایی و یافتن الگوهای علت و معلولی در جهان هست، حتی اگر این الگوها وجود نداشته باشند. طالب از این حالت به عنوان مغالطه روایی Narrative Fallacy یاد می کند.

داستانها به ما یاری میکنند تا جهان را ساده کنیم. ما اطلاعات را در صورتی که به شکل داستان به ما گفته شده باشند خیلی راحتتر به یاد می آوریم. در سوی دیگر، ما به سختی اطلاعات رندونم و بی ارتباط به همدیگر را در ذهن حفظ می کنیم. برای مثال، بیشتر ما می توانیم یک فیلم دو ساعته را ببینیم و به راحتی آنچه را که روی داد برای یک دوست تعریف کنیم، اما گوش دادن به یک سخنرانی دو ساعته درباره ریاضی و تکرار فرمولهایی که شنیده ایم، آسان نیست.

سیستم آموزش ما وابسته به داستانهاست.

به گذشته فکر کنید، مثلا زمانی که در حال یادگیری درباره جنگ جهانی دوم بودید. سوالات در آزمونها اغلب به این شکل بودند:

  • چرا جنگ شروع شد؟
  • چرا هیتلر به قدرت رسید؟
  • چرا آلمانها در نهایت شکست خوردند؟

اما آیا ما واقعا می دانیم که چرا اینها اتفاق افتادند، یا اینکه تنها به دنبال یک سیستم علت و معلولی هستیم که منطقی به نظر برسد؟

فقط به این دلیل که پس از واقعیت می توانیم یک داستان قانع کننده ببافیم، به معنای آن نخواهد بود که ما واقعا می دانیم چرا چیزی اتفاق افتاده است! در حقیقت، چیزها اغلب تصادفی اتفاق می افتند یا دلایل نامرئی دارند یا علل مختلفی دارند که ما آنها را نمی فهمیم.

خاطرات برلین – نگاه به جلو در برابر نگاه به عقب.

یک نقطه عطف در زندگی علمی نسیم طالب مطالعه کتابی به نام “خاطرات برلین” نوشته روزنامه نگار، ویلیام شیرر بود. شیرر این کتاب را زمانی نوشت که ازسال ۱۹۳۴ تا ۱۹۴۱ در برلین زندگی میکرد. برای یک کتاب تاریخی، این یک دیدگاه منحصر به فرد را ارایه میدهد، زیرا همه وقایع در حین وقوع رویدادها، بدون بهره گیری از عقاید نگاشته شده است.

با تکیه بر این کتاب، طالب یک تفاوت بزرگ بین مورخانی که درباره تاریخ پس از رخ داد آن می نویسند با کسانی که در حین وقوع آنرا به رشته تحریر در می آورند مشاهده کرد.”خاطرات برلین” آشکار میکند که هیچ کس انتظار بروز جنگ جهانی دوم را نداشت، حتی کسانی که در میان فرانسه یا آلمان زندگی می کردند.

بیشتر مردم فرانسه اعتقاد داشتند که هیتلر به زودی محو خواهد شد، به همین دلیل این کشور در برابر حمله نازی ها بسیار ضعیف بود. با این وجود کتابهایی که مدتها بعد به رشته تحریر درآمدند به “تنش های فزاینده” منتهی به جنگ پرداختند. در واقع، این برای همه غافلگیرکننده بود.

روایت درمانی Narrative Therapy

با روایت ها ما به راحتی خودمان را فریب می دهیم که دنیا منظم تر و قابل پیش بینی تر از آن چیزی است که به واقع می باشد.

در واقع، نسیم طالب به افرادی که از روایت ها برای ایجاد درمان استفاده می کنند، ظنین است. اگر اتفاقی غیرمنتظره و تکان دهنده رخ دهد ، می توانیم داستانی را با هم جمع کنیم تا توضیح دهیم که چرا دوباره می توان کنترل بیشتری داشت.

مساله این است که وقتی ما شروع به باور کردن این داستانها می کنیم که به چرایی اتفاق افتادن قوی سیاه در گذشته پرداخته اند، باعث میشود که از حجم غیرمنتظره بودن آنها غافل شویم. در نتیجه برای رویداد بزرگ بعدی کمتر آماده خواهیم بود.

رویکرد صادقانه تر اعتراف “ما نمی دانیم” است. با این حال ، این پاسخی است که خیلی ها سخت می پذیرند. هیچ معلمی این جواب را در یک آزمون نمی پذیرد و هیچ ناشر روزنامه ای قصد چاپ آن مقاله را ندارد.

پیش بینی نه روایت

نتیجه نهایی این است که ما نباید به دانش یا نظریه هایی که فقط با نگاه به عقب ایجاد شده اند اعتماد کنیم. بلکه باید آزمایش های تجربی بیشتری انجام دهیم تا مطمئن شویم که دانش، خود را در پیش بینی های آینده نگر ثابت می کند.

راه اجتناب از بیماری های مغالطه روایت، ترجیح دادن آزمایش بیش از قصه گویی، تجربه در طول تاریخ و دانش بالینی بر نظریه ها است.

داستانها به ما کمک می کنند تا جهان را ساده کنیم، چیزها را راحتتر به یاد بیاوریم و حس کنترل بیشتری نسبت به آینده مان داشته باشیم. با این همه، این میتواند باعث خلق توهم دانستن و آمادگی کمتر برای قوی سیاه بعدی شود. این بهتر است که اعتراف کنیم”ما نمی دانیم.” و دانش خود را با پیش بینی های تجربی بیازماییم.

اکثر کارشناسان به اشتباه عقیده دارند که در مدلهای آنها ریسک در نظر گرفته شده است.

متخصصان کسب و کار و آمار وانمود می کنند که گویی ما در میانستان زندگی می کنیم. برای پیش بینی ریسک، آنها از ابزارهایی مانند منحنی زنگوله ای استفاده می کنند. در منحنی زنگوله ای، بیشتر موضوعات و شرایط در وسط این منحنی قرار میگیرند. هر چقدر چیزی دور از ذهن باشد، تاثیر آن نیز کمتر فرض می شود. با این وجود، این مدلها کاملا رویدادهای قوی سیاه را نادیده در نظر می گیرند، موارد نادری که تاثیرشان بر جهان لرزه می افکند.

طالب این اعتماد بیش از حد به مدلهای محدود را “مغالطه بازی انگاری” یا “تونلینگ” می نامد. این مشکل در بسیاری از علوم اجتماعی از جملع اقتصاد گسترش یافته است.

زمانی که این مدلها ناگزیر از کار می افتند، اقتصاددانان به سادگی می گویند که علت سقوط خارج از حوزه تخصصی آنها میباشد. سپس آنها همچنان به استفاده از مدلهای ناموفق ادامه می دهند انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده است.

برای نمونه رابرت مرتون و میرون اسکولز هر دو برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند. در سال ۱۹۹۴، آنها به افتتاح یک شرکت تجاری بزرگ به نام لانگ ترم کپتال منجمنت کمک کردند. آنان باهوشترین افراد دانشگاهی را استخادام کردند و از مدلهای ریسک برپایه ریاضی در سطوح بالا استفاده نمودند، که باعث شد تعداد زیادی از سرمایه گذاران به آنها اعتماد کنند. پس از سه سال موفقیت، در سال چهارم یک بحران مالی در روسیه کل شرکت را نابود کرد. برای جلوگیری از فروپاشی کامل اقتصادی شرکت مجبور شد از طریق مجموعه ای از بانکهای وال استریت و فدرال رزو وام بگیرد.

ممکن است تصور کنید که نظریه ها و مدلهای این اقتصاددانان کنارگذاشته شده، اما اشتباه می کنید. دانشگاهها هنوز هم آنها را آموزش میدهند و می گویند بهتر است چیزی را آموزش دهند که اکثر اوقات درست است تا چیزی که هیچ وقت صحیح نباشد.

پیش بینی (بیشتر) احمقانه است.

نسیم طالب می گوید این احمقانه است. بهتر است اصلا پیش بینی نکنید تا اینکه بر اساس نقشه اشتباهی رانندگی کنید. و مهم نیست که مدلها بیشتر اوقات درست باشند. نکته مهم این است که مدلها چه زمانی اشتباه میکنند زیرا بزرگترین اثر رویدادهای قوی سیاه ، غافلگیری است.

من هرگز چشم اندازی نداشتم ام و هرگز پیش بینی حرفه ای انجام ندادم – اما حداقل می دانم که نمی توانم پیش بینی کنم. و تعداد کمی از افراد(کسانی که به آنها اهمیت می دهم) این را به عنوان دارایی و ارزش در نظر میگیرند. کسانی هستند که پیش بینی های غیرانتقادی تولید میکنند. وقتی از آنها سوال این کار را انجام میدهند، پاسخ این میباشد که ما برای این کار پول میگیریم. پیشنهاد من هم این است که به دنبال شغل دیگری بگردید.

از متن کتاب قوی سیاه

در ادامه نسیم طالب در کتاب به شفاف سازی موقعیت خود می پردازد و بعضی قوانین برای کاهش شانس خطاهای فاجعه بار در پیش بینی ارایه می کند.

  • اگر باید یک پیش بینی ارایه دهید، بهتر است پیش گویی حداقل شامل یک طیف از خروجی ها باشد که بتواند مقدار زیادی از ریسک را پوشش دهد.
  • استراتژی خود را بر اساس آنچه پیش بینی کرده اید قرار ندهید، بلکه بر اساس بدترین سناریو که فکر می کنید منطقا به وقوع می پیوندد عمل کنید.
  • در پایان، سعی کنید که پیش بینی ها را در کوتاه مدت و مقیاس کوچک انجام دهید. پیش بینی درآمد شما در دو ساله آینده مسلما از پیش بینی اقتصاد جهانی در ده سال بعد خیلی منطقی تر خواهد بود.

“افلاطونی سازی” جهان

ریسک در دنیای واقعی شسته رفته نیست و متفاوت از چیزی است که در مدلهای دانشگاهی بیان می شود. مبهم و نامشخص است. روشنفکران اغلب فراموش می کنند که نقشه های محدود و مصنوعی جهانی که ایجاد میکنند واقعی نیستند.

طالب از این حالت با واژه “افلاطونی سازی”  “platonifying” یاد میکند. او عقیده دارد که روشنفکران مدرن، جا پای افلاطون را در پیش گرفته اند. و اهیمت بیش از حدی برای دسته بندی های انتزاعی و نظریه های شیک قائل میشوند.

متخصصان طوری رفتار می کنند که گویی مدلهای آنها کار میکند، حتی اگر بارها این مدلها شکست خورده باشند. این مدلها نمی توانند حوادث قوی سیاه را که دارای تاثیر گسترده ای هستند، در نظر بگیرند. بهتر است پیش بینی نکنید تا در مسیر اشتباهی به پیش نروید.

شغل و کارراهه در میانستان ظاهر پایداری دارد، اما ممکن است خطر پنهانی در حال افزایش باشد.

شغل و کارراهه بیشتر افراد در میانستان جای گرفته است. تفاوت زیادی بین بالاترین حقوق و کمترین حقوق در بسیاری از موارد وجود ندارد. در شروع دوره کاری به شما یک مبلغ مشخص پرداخت میشود و پس از ۴۰ سال امکان دارد، این مبلغ به یک و نیم تا دو برابر افزایش یافته باشد. این تغییر زیادی نیست.

با این وجود، مشاغل در میانستان آنقدرها هم که به نظر میرسد امن و پایدار نیستند. درست مانند بوقلمون قبل از روز شکرگذاری، افراد در میانستان ممکن است به طور کامل از آنچه که ممکن است، مشاغلشان را متزلزل کند، غافل باشند.

برای مثال، کارگران کارخانه در امریکای شمالی بعضی از بهترین مشاغل را داشتند…تا زمانی که بیشتر شرکت ها به آن سوی آبها رفتند. در این زمان بود که کارگران خودشان را بیکار و کاملا ناآماده برای بازار کار مدرن بعد از دهها کار کردن در خط تولید یک کارخانه یافتند. توصیه طالب به آنانی که در میانستان زندگی و کار میکنند این است که بیش از حد تخصصی سازی نکنند و اطمینان یابند که مهارت های آنها برای انتقال به شرکتهای دیگر در صورت لزوم مناسب خواهد بود.

این وضعیت را با شخصی که خود اشتغال است مقایسه کنید. ممکن است نوسانات مداوم داشته باشند ، به این معنی که ماهها پول زیادی کسب می کنند و ماهها مشتری جدیدی پیدا نمی شود. با این حال ، این قرار گرفتن مداوم در معرض خطر سطح پایین ، آنها را نسبت به تغییرات بازار بسیار انعطاف پذیر می کند.

به نظر می رسد کسی که در یک حرفه معمولی با یک مسیر قابل پیش بینی کار می کند ، کار بسیار ثابتی دارد ، اما این ممکن است یک توهم باشد. یک فرد مستقل در معرض فراز و نشیب مداوم قرار دارد ، اما این باعث می شود که او سازگارتر با تغییرات بزرگ باشد.

مسیر شغلی در نهایتستان می تواند شما را ثروتمند کند، اما مستلزم سالها کار بدون نتیجه مطمئن است.

در نهایتستان ممکن است افراد سالها سخت کار کنند و پولی به دست نیاورند، اما آنها پتانسیل یک دریافت بزرگ در آینده را دارند. بسیاری از کارگران و کارآفرینان خلاق در اینجا قرار میگیرند، از جمله هنرمندان، نویسندگان، بنیان گذاران استارت آپها و افراد مستقل. اگر به دنبال کار کردن در نهایتستان هستید، با چالشهای یکتایی مواجه خواهید شد.

اولین چالش این است که ذهن انسان به نظر برای پاداشهای خطی و پایدار طراحی شده است. یک غارنشین را در حال جستجوی جنگل برای غذا تصور کنید. آنها با گرسنگی برانگیخته میشدند، سپس پس از یک مدت کوتاه مقداری میوه پیدا میکردند. خوردن این مواد غذایی باعث ترشح دوپامین و احساس پاداش گرفتن در آنها میشده است. یک پرداخت هفتگی هم این الگو را دنبال میکند. شما یک هفته را برای یک پاداش مطمئن می گذرانید.

در سوی دیگر کارکردن برای سالها بدون پاداش قابل دیدن یک تعارض مشخص با آن چیزی است که ذهن ما برایش طراحی شده، پس می تواند بسیار ناامید کننده باشد.

افراد زیادی در اطراف شما ممکن است شما را به دلیل عدم مشارکت در جامعه شماتت کنند. بنابراین طالب می گوید که این اهمیت زیادی دارد که گروهی از افراد را بیابید که مانند شما فکر کنند تا بتوانند شما را حمایت کرده و در مسیری مشابه باشند. او متذکر میشود که بسیاری از فیلسوفان بزرگ، متفکران و هنرمندان در طول تاریخ به مکتبی تعلق داشتند که می توانستند در آن احترام و پشتیبانی به دست بیاورند.

افرادی که در نهایتستان کار میکنند شامل کارآفرینان و هنرمندان هستند. در این جا پتانسیل بالایی برای نتیجه نهایی وجود دارد، اما بیشتر افراد به آن دست نمی یابند. برای جلوگیری از ناامید شدن گروهی بیابید که در خط فکری شما باشند.

کارآفرینان باید به جای برنامه ریزی از بالا به پایین به آزمون و خطا تکیه کنند.

نسیم طالب در کتاب قوی سیاه به انتقاد از برنامه ریزی بالا به پایین پرداخته است. اگر روش درمانی درست است نیازی به این نیست که دکتر بداند چرا درست کار میکند، آنها تنها نیازمند درمان کردن هستند. در مسیری مشابه، اگر یک ایده در دنیای کسب و کار سودآور است، شما نیازی به دانستن نظریه ماورای آن نخواهید داشت.

در ۱۹۹۸، نسیم طالب برای یک شرکت مالی فعالیت میکرد. آنها می خواهستند که خیلی پایدار و جدی به نظر برسند، بنابراین پنج مدیر ارشد داشتند که در حال ایجاد یک برنامه پنج ساله با جزییات کامل بودند و این برنامه ریزی در تابستان تمام شد. سپس بحران مالی روسیه در ۱۹۹۸ اتفاق افتاد. تنها یک ماه پس از برنامه ریزی پنج ساله، همه پنج مدیر ارشد دیگر برای شرکت کار نمی کردند.

طالب می گوید که شرکت باید خوشنام تر از تلف کردن زمان برای یک برنامه دقیق باشد. سودآورترین محصول آنها از قبل برنامه ریزی نشده بود اما به طور تصادفی کشف شد. یکی از مشتریان آنها خدمات بسیار خاصی را درخواست کرده بود و بعدا فهمیدند این همان چیزی است که می توانند به دیگران نیز بفروشند.

استراتژی برای کاشفان و کارآفرینان خیلی کم به سیستم برنامه ریزی از بالا به پایین تکیه میکند و بیشتر تمرکزش بر حداکثر تفکر و شناسایی فرصتها در زمان ظهورشان است. بنابراین من با پیروان مارکس و آدام اسمیت مخالفم: دلیل اینکه بازار آزاد کار میکند این است که اجازه میدهد تا افراد شانس بیاورند که به لطف آزمون و خطای پرتکاپو انجام میشود، نه به دلیل پاداش یا حقوق در ازای مهارت ها. پس استراتژی در اینجا متفکر بودن در حداکثر میزان ممکن و تلاش برای بهره برداری از فرصتهای قوی سیاه تا سرحد توان است.

برای ایجاد یک استراتژی کسب و کار موفق، شما باید کمتر بر اساس برنامه ریزی نظری عمل کنید و بیش تر باید به دنبال آزمون و خطا و آزمایشگری باشید.

استراتژی مالی طالب بسیار محافظه کارانه و در آن واحد بسیار تهاجمی بود.

بسیاری از سرمایه گذاران دوست دارند یک تعادل خوب بین ریسک و بازده ایجاد کنند. نه خیلی پر ریسک که پولشان را از دست بدهند و نه کلا ایمن. چرا که آنها به دنبال رشد دادن پولشان هستند.

طالب از یک رویکرد متفاوت استفاده میکند:

  • ۹۰% از پول وی در سرمایه گذاری های کاملا ایمن قرار میگیرد. این راه، در صورتی که یک قوی سیاه اتفاق بیافتد، ایمن خواهد بود. دیدگاه وی تقریبا مثل بیمه خواهد بود. او نمی تواند پیش بینی کند که قوی سیاه منفی بعدی کی یا در چه مکانی رخ میدهد. اما بیشتر پول وی در جای امنی قرار میگیرد.
  • باقی ۱۰% از پول وی در سرمایه گذاری های پر از ریسک قرار خواهد گرفت. مانند سرمایه گذاری در استارت آپهای جدید. بیشتر این نوع سرمایه گذاری ها به از دست دان پول می انجامند، اما تنها یک بازده باعث ثروت زیادی خواهد شد. او نمی تواند پیش بینی کند که کدام شرکت یا سرمایه گذاری پیروز میشود، اما در این مسیر طالب فرصتهای زیادی برای یک قوی سیاه مثبت برای ورود به زندگیش ایجاد میکند.

به جای جستجو به دنبال تعادل، نسیم طالب ۹۰% دارایی خودش را در سرمایه گذاری های کاملا ایمن قرار می دهد تا خودش را در برابر قوی سیاه منفی حفظ کند. باقی ۱۰% در کسب و کارهای کاملا پرریسک سرمایه گذاری میشوند تا فرصت استفاده از یک قوی سیاه مثبت همیشه وجود داشته باشد.

ترجمه دکتر مهدی جباریان

نقدی کوتاه درباره کتاب قوی سیاه

با اینکه نیکولاس نسیم طالب در کتاب قوی سیاه به نقد گسترده نظریه های علمی در دانش اقتصاد و سایر علوم می پردازد، اما باید در نظر داشت که وی تحصیل کرده همین سیستم است و نهایتا از درون همین پارادایم است که به آن می نگرد. پس با اینکه در طول کتاب نقدهای گسترده ای به نظریه پردازی علمی پیرامون ریسک وارد می کند، اما نهایتا از همین نظریه ها برای مستندسازی دیدگاه خود استفاده کرده است. در نهایت آنچه که وی ارایه کرده است یک دیدگاه یا پارادایم جدید نیست. بلکه نگاه انتقادی به آن چیزی است مطرح هست و البته ما این علوم را با عنوان علوم ناموفق می خوانیم، چرا که در جایجای آن ذکر شده که علوم انسانی قطعیت ندارند و هر نظریه ای می تواند در جایی به شکست بیانجامد، چرا که انسان تغییر می یابد و بنابراین تغییرات است که نظریه ها شکست می خورند یا حتی از اعتبار ساقط میشوند.

پس علیرغم بیان زیبای کتاب قوی سیاه در ارایه تصویری از عدم اطمینان، نمی توان آنرا جدید دانست، بلکه بهتر است این کتاب را به عنوان بیانی راحت فهم درباره مفاهیمی در نظر گرفت که پیش از آن توسط بسیاری از متفکران این حوزه به انحای مختلف ارایه شده بوده اند.

دکتر مهدی جباریان

مطالب مرتبط

موج کوه / باشگاه موج

لطفا به این مطلب امتیاز دهید

برچسب ها

دکتر مهدی جباریان

دکتر مهدی جباریان دکتری مدیریت استراتژیک دانشگاه تهران کارشناس ارشد مدیریت بازرگانی دانشگاه علامه طباطبایی کارشناسی مهندسی معماری دانشگاه آزاد اسلامی مشاور و مدرس حوزه استراتژی و مدیریت mahdi.jabarian@ut.ac.ir

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن
بستن